You are on page 1of 82

‫خانواده مجاهدين يا مزدوران ارتجاع؟‬

‫پيام به مجاهدان شهر شرف‬

‫مسعود رجوي‬
‫خانواده مجاهدين يا مزدوران ارتجاع؟‬
‫مسعود رجوي ـ بهمن ‪1388‬‬
‫پخش از سيماي آزادي‪ 14 :‬فروردين ‪1389‬‬
‫انتشار كتاب‪ :‬آبان ‪1389‬‬
‫فهرسـت‬

‫‪5‬‬ ‫پيام به رزمندگان شهر شرف‬


‫‪33‬‬ ‫مصعب بن عمير قهرمان شهيد جنگ احد و «نامادر» شكنجه‌گر‬
‫تصاوير و اسنادي از سيرك مزدوران وزارت اطالعات‪ ،‬تحت عنوان خانواده‪-‬‬
‫‪41‬‬ ‫ارائه شده به سازمان ملل متحد‪ ،‬سازمانهاي بين المللي مدافع حقوق بشر‬
‫‪61‬‬ ‫مأموران اطالعات آخوندها در نقشها و مكانهاي مختلف‬
‫‪71‬‬ ‫شمه‌يي از موضعگيريهاي بين‌المللي‬
‫پيام به مجاهدان شهر شرف‬

‫سالم به همگي شما‪،‬‬


‫از هفتة پيش اجيرشدگان منفور ولي‌فقيه ارتجاع تحت‌عنوان «خانواده‌هاي مجاهدين» به‬
‫پشت در اشرف آمده و در منتهاي زبوني به جست‌و‌‌‌‌خيز و پارس‌كردن عليه شهر شرف و‬
‫مجاهدانش پرداخته‌اند‪.‬‬
‫شنيدم كه در نشستهاي مؤسسان سوم ارتش آزادي تصميم گرفته‌ايد ديگر بدون استثنا‬
‫همة كساني را كه با سازماندهي و تورهاي گشتاپوي آخوندي و فاشيسم ديني حاكم بر ايران‬
‫تحت هر عنوان به اشرف مي‌آيند تحريم كنيد‪.‬‬
‫گفته‌ايد كه ‪7‬سال مدارا و همة سفارشهايي كه من در اين باره كرده بودم‪ ،‬ديگر كافيست و‬
‫صبر و تحمل‌تان در اين زمينه‪ ،‬به پايان رسيده است‪.‬‬
‫گفته‌ايد كه ديگر هر قيمتي هم كه داشته باشد زير بار نمي‌رويد و مي‌خواهيد درسهاي‬
‫جديدي هم در اين زمينه به لوطي عمامه‌دار واليت و عنترش بدهيد‪.‬‬
‫گفته‌ايد كه تراز جديدي از مرزهاي باالبلند ايدئولوژيكي و سياسي مجاهدين بنا مي‌كنيد…‬
‫تا وقتي كه خامنه‌اي و مالكي به جاي خود بنشينند و ناگزير مثل بچة آدم‪ ،‬به همان روال‬
‫ديدارهاي خانوادگي سالهاي ‪ 82‬تا ‪ 87‬كه نيروهاي آمريكايي حفاظت اشرف را برعهده‬

‫‪5‬‬
‫خانواده مجاهدين يا مزدوران ارتجاع؟‬

‫داشتند‪ ،‬تن بدهند‪ .‬منظورم زماني است كه خانواده‌ها به داخل اشرف مي‌آمدند و در‬
‫واحدهاي «هتل ايران» مستقر مي‌شدند و هرچند روز كه مي‌خواستند مي‌ماندند‪.‬‬
‫در هر حال‪ ،‬بهترين و مناسب‌ترين تصميم را در بهترين و مناسب‌ترين زمان اتخاذ‬
‫كرده‌ايد‪.‬‬
‫مطمئن باشيد كه دشمن هيچ غلطي نمي‌تواند بكند‪ .‬در سفاهت سياسي خامنه‌اي و مالكي‬
‫همين بس كه آن‌چه را در سال ‪ 2009‬نتوانستند با تيغ و تبر و لودر و بولدوزر و زره‌پوش‬
‫و با شليك و با ‪1000‬مصدوم و مضروب‪ 500 ،‬مجروح ازجمله ‪ 130‬نقص عضو و ‪ 11‬شهيد‬
‫و ‪36‬گروگان پيش ببرند اكنون مي‌خواهند با مشتي «خانواده سانديسي» در پناه مزدوران‬
‫عراقي و نيروي تروريستي قدس پيش ببرند‪.‬‬
‫با پس‌افتادگي سياسي‪ ،‬گمان مي‌كنند كه مجاهدين از ترس اين‌كه مبادا برچسب بخورند كه‬
‫از «رأفت اسالمي» و «عاطفة خانوادگي» به شيوة خميني و خامنه‌اي و پاسدار احمدي‌نژاد‪،‬‬
‫به‌دور هستند‪ ،‬ناگزير به مزدوران اعزامي و خواستهاي آنان تن مي‌دهند و آلوده مي‌شوند‪.‬‬
‫شكر خدا كه دشمنان شما را اين‌قدر ابله آفريد! صبر كنيد تا ببينيم كه در اين تك و پاتك تا‬
‫كجا زيانكار خواهند شد‪ .‬فكر مي‌كنم شكست سختي در انتخابات عراق در انتظار آنهاست‪.‬‬
‫در حقيقت كشتار رژيم و مالكي در اشرف در ‪ 6‬و ‪7‬مرداد گذشته‪ ،‬شكست در گروگانگيري‬
‫و رسوايي در روز ‪15‬دسامبر‪ ،‬رژيم و دست‌نشاندگان و دنبالچه‌هايش را در عراق و منطقه و‬
‫جهان به صورت مضاعف افشا و بي‌آبرو كرد و در يك كالم اشرف كالن تأثير خود را گذاشت‬
‫و وظيفة خود را به بهترين و باالترين صورت انجام داد‪.‬‬
‫البته هدف آنها از «بازي خانواده» در ورودي اشرف روشن است و تا آن‌جا كه من مي‌فهمم‬
‫تا انتخابات عراق و تا تشكيل دولت جديد و تا هركجا كه مالكي تيغ‌اش ببرد ادامه مي‌دهد‬
‫و دست برنمي‌دارد به‌خصوص كه مجاهدين بايد محصور و مشغول باشند تا در اين فاصله‬
‫كمتر بتوانند دخالتها و تقلبات و جنايتها و انفجارهاي رژيم را برمال كنند‪ .‬بگذريم كه رژيم‬
‫و مالكي كور خوانده‌اند و خودشان به دست خودشان تنور توطئه‌يي را كه به زيان خودشان‬
‫تمام مي‌شود‪ ،‬گرم نگه مي‌دارند‪.‬‬

‫‪6‬‬
‫پيام به مجاهدان شهر شرف‬

‫سرچشمه سياسي‬
‫حتمًا يادتان هست كه تقريبًا يكسال پيش در پيام ‪ 8‬اسفند‪ 1387‬از روي يك گزارش موثق‬
‫از داخل رژيم كه از تهران آمده بود‪ ،‬گفته بودم‪« :‬منوچهر متكي وزير خارجه آخوندها به‬
‫مخاطبين خود در سفر اخيرش به عراق گفته است‪:‬‬
‫“… علت شكست مجلس اعال و بيت شيعي در انتخابات شوراي استانها‪ ،‬مجاهدين خلق‬
‫بودند‪ .‬بنابراين نبايد به اين گروه فرصت داده شود‪ .‬در گذشته مجلس اعال بر همة شوراهاي‬
‫استانها مسلط بودند االن بيش از‪ 50‬درصد را از دست دادند و ليستهاي الئيك و بعثي افراطي‬
‫مثل صالح مطلك و خلف و عالوي و اسامه نجيفي كرسيها را باال كشيدند‪ .‬مجاهدين خلق با‬
‫جلسات و كنفرانسها و مبالغي كه خرج كردند و جمع‌كردن سني‌ها و بعثي‌ها و تروريستها و‬
‫اقدام به آموزش آنها عليه شما وشستشوي مغزهاي آنها عليه شما‪ ،‬آنها را به اين نقطه رساندند‬
‫واگر با آنها سازش كنيد‪ ،‬بيش از اين خواهند كرد”…‬
‫متكي هم‌چنين گفته بود‪“ :‬ما وقتي در تهران نتايج اوليه انتخابات را شنيديم وحشت كرديم‬
‫و به كانالهايمان ابالغ كرديم كه بايد اين قرارگاه بسته شود تا در انتخابات پارلمان آينده دچار‬
‫اين توطئه نشويم…‬
‫به‌نظر ما نقطه ضعف ما در مذاكرات آينده و آمريكا مجاهدين هستند و نقطه قوت آمريكابيها‬
‫هم مجاهدين هستند‪ ،‬بنابراين بايد اين برگ برنده را از قبل بسوزانيم‪ .‬پيش‌بيني اين است كه‬
‫در انتخابات پارلماني همين بار دوباره پيش بيايد و ليستهايي كه غيرخدا و مجاهدين خلق‬
‫كسي چيزي از آنها نمي‌داند پيروز بشوند… اگر به مجاهدين فرصت بدهيد آنها تا آن‌موقع‬
‫تأثير خودشان را خواهند گذاشت لذا بايد از همين حاال اين سرطان را از تن عراق ريشه كن‬
‫كرد‪ .‬ما به آمريكاييها گفته‌ايم كه خارج‌كردن مجاهدين از ليست براي ما به معني اعالم جنگ‬
‫آمريكا به ما مي‌باشد…”‬
‫در همان پيام (‪ 8‬اسفند‪ )87‬با كپي برداري از «بزن بهادر» گفته بودم‪« :‬راستي كه اگر “منو ـ‬
‫ميم” شعور داشت و مي‌توانست چكيده حرفهايش را بگويد‪ ،‬البد مي‌گفت‪ :‬اشرف ايستاد و عراق‬
‫را به ايستادگي در برابر رژيم آخوندي برانگيخت»‪.‬‬

‫‪7‬‬
‫خانواده مجاهدين يا مزدوران ارتجاع؟‬

‫تبهكاريهاي مالكي‬
‫البد سرمقاله نيويورك تايمز (‪ 24‬بهمن‪ )88‬را در مورد «جاه‌طلبيهاي خطرناك آقاي مالكي»‬
‫شنيده‌ايد‪.‬‬
‫داد آمريكا هم در آمده كه «كه قرار نيست آقاي مالكي حاكم مطلق باشد‪ .‬و اياالت متحده به‬
‫ارتش عراق آموزش نداده است كه براي سركوبگري سياسي مورد استفاده قرار گيرد‪ .‬اين يكي‬
‫از نمونه‌هاي اخير تبهكاري آقاي مالكي است كه مصمم است تا هر كاري را انجام بدهد كه در‬
‫انتخابات ماه آينده دوباره انتخاب گردد‪ .‬اگر كه او و دولت شيعي‌اش به اين شيوه ادامه دهند‪،‬‬
‫رأي‌گيري از ديد گروههاي اپوزيسيون‪ ،‬قانوني نخواهد بود و احتمال دارد كه آنها به خشونتهاي‬
‫گذشته باز گردند‪ .‬چنين كاري براي عراق و اياالت متحده كه قرار است از عراق خارج شود‬
‫فاجعه خواهد بود»‪.‬‬
‫سرمقاله ادامه داده است كه عالوه بر اين‪ ،‬در برخي استانها مانند تكريت و ديالي مالكي به‌طور‬
‫غيرقانوني به اشغال فرمانداريها و استانداريها يا دستگيري نفرات رقباي خودش مبادرت كرده‬
‫است‪ .‬در مورد حذف كانديداهاي انتخابات هم طرز عمل مالكي «غير‌شفاف و مشكوك مي‌باشد‪.‬‬
‫اين بازي خيلي خطرناكي است‪ .‬آقاي مالكي مسئوليت دارد تا منافع كشورش را باالتر از‬
‫جاه‌طلبيهاي سياسي خود قرار دهد‪ .‬اگر كه او اين را نمي‌فهمد‪ ،‬پس نياز است كه واشينگتن‬
‫به او اين مسأله را گوشزد كند»‪.‬‬
‫وقتي من اين مقاله را خواندم‪ ،‬بي‌اختيار به ياد سلسله تبهكاريهاي مالكي در اشرف افتادم كه‬
‫از طريق وارد كردن مأموران وزارت بدنام به عراق براي داير‌كردن سيرك نظام در پشت در‬
‫اشرف ادامه دارد‪.‬‬
‫بيچاره رژيم را بنگريد‪:‬‬
‫در حالي‌كه نتوانسته اشرف و مجاهدانش را با توافق دوجانبه و خائنانة ولي‌فقيه ارتجاع و‬
‫نخست‌وزير عراق از پاي در آورد‪،‬‬
‫در حالي‌كه نتوانسته اشرف و مجاهدانش را با آن جاسوس بي‌مغز و سيالب لجن‌پراكني‌هايش‬
‫از پاي در آورد‪،‬‬
‫در حالي‌كه نتوانسته اشرف و مجاهدانش را با يك سال محاصره ضدانساني از سوي مزدورانش‬
‫در عراق از پاي در آورد‪،‬‬
‫‪8‬‬
‫پيام به مجاهدان شهر شرف‬

‫در حالي‌كه نتوانسته اشرف را با شهيدان و مجروحان و گروگانهايش از پاي در آورد‪،‬‬


‫در حالي‌كه نتوانسته با انواع و اقسام تهديدها به جابه‌جايي از پاي در آورد‪،‬‬
‫و در حالي‌كه خانواده‌هاي ما را در داخل كشور به‌خاطر اين‌كه چند سال پيش براي ديدار‬
‫فرزندانشان يكبار به اشرف آمده‌اند‪ ،‬مي‌گيرد و مي‌زند و به حبسهاي طوالني محكوم مي‌كند‪،‬‬
‫بله‪ ،‬حاال دوباره‪ ،‬در دور باطل‪ ،‬مجددًا به سراغ خانواده‌هاي وزارت بدنام رفته تا شايد به اين‬
‫وسيله با اشرف به جنگ رواني بپردازد‪ .‬شايد هم كه از ديد خودش‪ ،‬بريده يا خائني را شكار كند‬
‫و بعد بگويد ديديد گفتم كه اينها به اجبار اين‌جا نگه داشته شده‌اند‪ ،‬پس آن‌چه زدم و كشتم‬
‫و نقص عضو كردم‪ ،‬تقصير خودشان بود‪.‬‬
‫ال ما در بهار‪ ،7‬اگر بازهم رژيم قصد آزمايش عزم و اراده پوالدين مجاهدان اشرف را دارد‪،‬‬ ‫متقاب ً‬
‫مي‌گوييم‪ :‬بيا‪ ،‬بيا‪ ،‬بيا‪.‬‬

‫معني خانواده براي رژيم‬


‫واقعًا كه خدا دشمنان ما را نه فقط بالشعور‪ ،‬بلكه ذليل و درمانده كرده است‪.‬‬
‫جالب است كه اين خانواده‌ها كه در واقع خانواده‌هاي رژيم هستند و نه مجاهدين‪ ،‬به مالكي‬
‫نامه نوشته و از كشتار ‪ 6‬و ‪ 7‬مرداد حمايت و تشكر هم كرده‌اند!‬
‫يادتان هست پارسال همين ايام در تهران‪ ،‬مشتي را به در سفارت انگليس برده بود كه تحت‬
‫عنوان خانواده مجاهدين تظاهرات كنند كه چرا فرزندانشان از ليست تروريستي در‌آمده‌اند!‬
‫آنها شعار مي‌دادند«تروريست خوب و بد ندارد» و متني را قرائت كردند‪:‬‬
‫«به‌شدت نگران تصميم اخير دولت انگليس هستيم‪ .‬متأسفانه مطلع شده‌ايم كه دولت انگلستان‬
‫فرقة تروريستي رجوي موسوم به سازمان مجاهدين خلق را از ليست گروههاي ممنوعه خارج‬
‫كرده است‪ .‬و اين درحالي است كه اين گروه از نزديك به ‪ 8‬سال قبل در آن كشور ممنوعه‬
‫اعالم شده بود‪ .‬ما خانواده‌هاي اعضاي سازمان مجاهدين خلق هستيم‪ ،‬كساني هستيم كه از‬
‫تصميم گرفته‌شده آسيب ديده‌ايم زيرا كه ما به شدت نسبت به سرنوشت بستگان خود نگران‬
‫شده‌ايم»‪.‬‬
‫واقعًا كه چه خانواده هاي مهرباني داريم و خودمان خبر نداريم!‬
‫واقعًا چه عواطف سرشاري دارند كه هم از ريخته‌شدن خون ما سپاسگزارند و هم از اين‌كه از‬
‫‪9‬‬
‫خانواده مجاهدين يا مزدوران ارتجاع؟‬

‫ليست تروريستي خارج شده‌ايم «به شدت نگران» هستند! (تف بر اين قبيل خانواده ها!)‬
‫اگر در فرهنگ رژيم معني خانواده اين است‪ ،‬ما تبري مي‌جوييم ‪ .‬بعد از ‪30‬خرداد‪ 60‬همة دنيا‬
‫اين صحنه مشمئز‌كننده را كه يكي از نمونه‌هاي حيرت‌انگيز دجالگري خميني بود در تلويزيون‬
‫رژيم ديدند كه مادر بسيجي محمود طريق‌االسالم‪ ،‬به درگاه «امام امت» عجز و البه مي‌كرد كه‬
‫مبادا از اعدام پسرش صرفنظر كند‪ .‬زنك پليد از خميني مي‌خواست كه اجازه بدهد او خودش‬
‫طناب دار را به گردن پسرش بيندازد‪.‬‬
‫رژيم و مزدورانش در عراق بايد بدانند كه خانواده حقيقي هر مجاهد خلق و هر آن‌كس كه‬
‫مي‌خواهد مجاهد بماند و مجاهد بميرد‪ ،‬يا در ارتش آزادي و جبهه مقاومت است يا در خاوران‬
‫و يا در مرواريد آرميده است‪ .‬از مجاهدين دور باد كه پدر يا مادر يا خواهر يا برادر و يا هر قوم‬
‫و خويش را كه مأمور رژيم باشد‪ ،‬خانواده خود بدانند و سرسوزني اعتنا كنند‪.‬‬
‫حرف مجاهدين چه با شاه و چه با شيخ و چه با مزدوران عراقي رژيم از ‪ 45‬سال پيش اين‬
‫بوده است كه خانواده سياسي و ايدئولوژيكي خودت را خانواده ما جا نزن‪ .‬خانواده اجتماعي‬
‫و سياسي و تاريخي و آرماني هر مجاهد خلق‪ ،‬خلق است و بس! به‌خصوص مجاهدي كه در‬
‫خاك امام حسين و اشرف باشد‪.‬‬
‫ياد مصدق به‌خير كه در بيدادگاه نظامي مي‌گفت «مسلك من‪ ،‬مسلك سيدالشهداست… از‬
‫همه چيز مي‌گذرم‪ ،‬نه زن دارم‪ ،‬نه پسر دارم‪ ،‬نه دختر دارم‪ ،‬هيچ چيز ندارم‪ ،‬مگر وطنم را که‬
‫جلوي چشمانم دارم»‪.‬‬
‫و ما در سال ‪ ۵۰‬در همان بيدادگاههاي نظامي شاه اعالم کرديم که جملگي فرزندان مصدق‬
‫هستيم و امروز بايد تکرار بکنيم که ما هم فقط وطنمان و سمبل و رئيس‌جمهور برگزيده‬
‫مقاومت آن را در جلوي چشمانمان داريم‪.‬‬

‫‪10‬‬
‫‪7‬مرداد‪ 1387‬درمقابل سفارت انگلستان در تهران‬
‫تجمع و عربده كشي مزدوران وزارت اطالعات رژيم براي اعتراض به حذف نام مجاهدين از ليست تروريستي‬
‫تحت عنوان «خانواده هاي منافقين»!‬
‫خانواده مجاهدين يا مزدوران ارتجاع؟‬

‫فصلي ازسلسله آموزشها‬


‫بحث كه به اين‌جا رسيد‪ ،‬مي‌خواهم برايتان هرچند كه تكراري است‪ ،‬از آموزشهاي ‪40‬سال‬
‫پيش سازمان‪ ،‬چند خاطره و سابقة تاريخي بگويم و در سلسله بحثهاي آموزشي براي نسل‬
‫قيام در داخل كشور نقل كنم‪.‬‬

‫رسالت و آزمايش نوح‬


‫حضرت نوح يكي از ‪ 5‬پيامبر اولوالعزم است‪ .‬مي‌گويند كه در مجموع ‪124‬هزار پيامبر وجود‬
‫داشته اما فقط ‪5‬تاي آنها رسالت جهاني داشتند‪ .‬ساير انبيا مأموريت و رسالتشان جهانشمول‬
‫نبوده و در حيطة قوم يا خاك يا منطقة خاص خودشان بوده است‪.‬‬
‫نوح پيامبر نزديك به ‪6‬هزار سال پيش به‌دنيا آمد‪ .‬البد حكمتي در كار بوده است كه خدا به او‬
‫‪ 950‬سال مأموريت داد‪ .‬توفان زمين‌شناسي بزرگي هم در پيش بود با رسالتي بسيار سنگين‪.‬‬
‫مي‌گويند كه مرقد او در نجف در جوار حضرت علي است و در زيارت حضرت علي به آن اشاره‬
‫شده است‪.‬‬
‫از روي همين وحوشي كه در ‪ 6‬و ‪ 7‬مرداد ديديم‪ ،‬مي‌توانيد حدس بزنيد كه ‪ 6000‬سال‬
‫پيش دنيا و نوع انسان در چه نقطه‌يي بوده است‪ .‬هرچه نوح از عدل و داد سخن مي‌گفت جز‬
‫مشتي برده و فقير به گوش كسي فرو نمي‌رفت‪ .‬حتي پسر خودش‪ .‬تا زماني‌كه توفان بزرگ‬
‫در رسيد‪.‬‬
‫از اين پيشتر‪ ،‬در حوالي همين كوفة امروز كه ب ‌ر و بيابان است‪ ،‬با تنة درختان و الياف‪،‬‬
‫كشتي‌سازي مي‌كرد و همه‪ ،‬از جمله پسرش‪ ،‬او را به سخره مي‌گرفتند‪ .‬مثل همين امروز كه‬
‫شما سالهاست در صحراهاي خشك داريد كشتي ارتش آزادي مي‌سازيد و رژيم و مزدورانش‬
‫به سخره مي گيرند…!‬
‫حتي «واليه» زن نوح را آخوندها و حكام زمان به ميان قوم آوردند تا گواهي بدهد كه نوح‬
‫ديوانه و خيالپرداز است‪ .‬در آن ايام تلويزيون و مصاحبة تلويزيوني در كار نبود اما مضمونش‬
‫همين لجن‌پراكنيهاي امروزي بود‪.‬‬
‫سرانجام روزي‪ ،‬همان‌طور كه حاال زمين‌شناسان هم به‌طور علمي كشف كرده‌اند‪ ،‬در اين منطقه‬
‫از جهان سيل و توفاني عظيم جغرافيا را تغيير داد‪ .‬بقيه‌اش را از آية ‪ 25‬به بعد سورة هود برايتان‬
‫‪10‬‬
‫پيام به مجاهدان شهر شرف‬

‫خالصه مي‌كنم‪:‬‬
‫نوح را با رسالت براي قومش فرستاديم و او به آنها گفت من با بيان روشن براي هشدار به شما‬
‫آمده‌ام‪ .‬اين‌كه بت‌پرستي را كنار بگذاريد و جز خدا را نپرستيد…صاحبان قدرت و ثروت و‬
‫مرتجعان قوم به او گفتند ما تو را جز بشري مثل خودمان نمي‌بينيم و كساني‌كه به تو مي‌گروند‬
‫و در صفوف مقدم تو قرار مي‌گيرند فرو‌دستان و نادارترين افرادند‪ .‬هيچ مزيت و فضيلتي بر ما‬
‫ندارند و آن‌چه تو مي‌گويي باطل و دروغ است…‬
‫نوح هر چه قسم و آيه خورد و استدالل كرد و بينه آورد‪ ،‬گوششان بدهكار نبود‪ .‬با پررويي و‬
‫وقاحت تمام از او مي‌خواستند كه اول بيا رابطه‌ات را با اين فرودستان و فقرايي كه طرفدارت‬
‫هستند‪ ،‬قطع كن و گردهماييهاي خود را با آنها منحل كن تا بعد ببينيم چه مي‌گويي…‬
‫نوح مي‌گفت آخر من كه مزد و پاداشي از شما نمي‌خواهم‪ .‬چرا بايد كساني را كه ايمان آورده‌اند‬
‫روزي با خداي خود ديدار مي‌كنند طرد كنم و از خود برانم‪ .‬وانگهي اگر اين‌كار را كه شما‬
‫مي‌خواهيد بكنم و اقشار سركوب‌شده و فقير را از خود برانم‪ ،‬غضب خدا را بر‌مي‌انگيزد و در‬
‫اين‌صورت چه كسي است كه بتواند ياريم كند…‬
‫بعد هم جنگ سياسي و ايدئولوژيكي بين طرفين باال مي‌گرفت و سالها ادامه داشت و نوح در‬
‫جواب برچسبها و اتهامات مي‌گفت‪ :‬من نه مدعي هستم كه خزائن خدا دست من است‪ ،‬نه علم‬
‫غيب دارم‪ ،‬نه از حوادث آينده اطالع و زمانبندي دارم‪ ،‬نه غيربشر و مالئكه هستم‪ ،‬اما مي‌دانم‬
‫كه آن قشر و طبقه‌يي كه شما آنها را خوار و ندار مي‌پنداريد‪ ،‬اين‌طور نيست كه خدا به آنها‬
‫خير ندهد و براي آنها خير و عزت نخواسته باشد…‬
‫آخرسر هم قوم از بحث و جدل با نوح درماندند و گفتند ديگر بس كن و اين‌قدر حرف نزن‪ .‬اگر‬
‫راست مي‌گويي آن‌چه را كه به ما وعده مي‌دهي و ما را از آن مي‌ترساني‪ ،‬آن را بياور ببينيم‪.‬‬
‫اين‌جا هم نوح مي‌گفت من كاره‌يي نيستم‪ ،‬خدا هر وقت خودش بخواهد آن را محقق مي‌كند‬
‫و دريغ و افسوس مي‌خورد كه چرا نصايح او مؤثر واقع نمي‌شود…‬
‫گاه آن‌قدر دلش مي‌گرفت كه مي‌خواست سر به صحرا بگذارد يا خدا عمر او را كوتاه كند و‬
‫از دست آن جماعت خالص بشود‪ .‬به بيابان مي‌رفت و شكوه و شكايتهايش را با خدا در ميان‬
‫مي‌گذاشت‪ .‬خدا هم به او نهيب مي‌زد كه حق مأيوس‌شدن و حق دل‌آزردگي نداري‪ ،‬زير نظر‬
‫خودم كشتي رهاييبخش را بساز و منتظر باش…‬
‫‪11‬‬
‫خانواده مجاهدين يا مزدوران ارتجاع؟‬

‫خدا گاه يك چيز ديگر هم به او مي‌گفت كه معني آن براي نوح ملموس نبود‪ .‬خدا مي‌گفت‬
‫يادت باشد كه مبادا روزي كه ستمگران غرق مي‌شوند با من در مورد آنها حرفي بزني…‬
‫سالها و سده‌ها گذشت‪ .‬تا روزي از عمق تنور‪ ،‬آب فواره زد‪ .‬اين همان عالمتي بود كه از قبل به‬
‫حضرتش داده بود‪ .‬به‌قول شما‪ ،‬آژيرها را به صدا در آورد و رزمندگانش را صدا زد تا با نمونه‌يي‬
‫از موجودات آن روزگار كه قرار بود زنده بمانند به كشتي سوار شوند…‬
‫حاال ببينيد در ميان برهوت صحرا و بيابان و خشكي‪ ،‬افرادي كه يكباره مي‌بينند دنيا عوض‬
‫شد و خشكي به دريا تبديل شد‪ ،‬دچار چه بهت و حيرتي مي‌شوند‪ .‬آخر تا همين ديروز هركس‬
‫كه از كنار كارگاه نوح رد مي‌شد يك متلك و لُغُزي با ِر اينها مي‌كرد و مي‌گفت اص ً‬
‫ال معلوم‬
‫است شما داريد چكار مي‌كنيد و براي چي اينجا هستيد؟ خودتان را مسخره كرده‌ايد؟ برويد‬
‫دنبال زندگي‌تان! برويد «دمب» دستگاه حاكم بشويد! فكر سرنگوني اين دستگاه را هم بالكل‬
‫از سرتان بيرون كنيد…‬
‫(در پرانتز بگويم كه خوب مي‌دانم‪ ،‬هروقت من براي شما قصه مي‌گويم‪ ،‬خسته نمي‌شويد و‬
‫خوب گوش مي‌دهيد! لكن باور كنيد كه اين يكي قصه نيست‪ ،‬عين واقعيت است‪ .‬تحقيقات‬
‫زمين‌شناسي و باستان‌شناسي هم وقوع چنين توفاني را تأييد مي‌كند)‪.‬‬
‫ال به نوح گفته بود كه به يارانت بگو كه‬ ‫الغرض‪ ،‬آب باال آمد و باال آمد و باال آمد‪ .‬خدا هم قب ً‬
‫روزي خواهد رسيد كه آنها به مسخره‌كنندگان خواهند خنديد و چنين روزي باالخره فرا‬
‫رسيد‪.‬‬
‫وقتي يارانش داشتند سوار كشتي مي شدند‪ ،‬به‌ناگاه ياد پسرش افتاد كه در طرف مقابل بود‪.‬‬
‫پسر را صدا زد و گفت پسرجان سوار شو‪ ،‬تو هم با ما سوار شو و با مرتجعين نباش‪ .‬اما پسر‬
‫شقاوت پيشه‪ ،‬اين دعوت را رد كرد و به پدرش گفت‪ ،‬اين حرفها نيست‪ .‬من مي‌روم روي يك‬
‫بلندي كه آب به آن‌جا نمي‌رسد‪ ،‬تو برو پي كارت‪.‬‬
‫نوح گفت باور كن كه امروز وضع فرق مي‌كند و غرق مي‌شوي مگر اين‌كه خدا به تو رحم‬
‫كند… و در همين لحظه موج بزرگي آمد و پسر را با خود برد‪.‬‬
‫عاطفة پدري يك لحظه بر نوح غلبه كرد‪ ،‬خدا را خطاب قرار داد و گفت خدايا اين پسر من‬
‫است و البته كه وعدة تو حق است و تو بهترين داوران هستي…‬
‫انتظار نوح اين بود كه حق تعالي با اين چپ و راستي كه حضرتش تنظيم كرده و بر وعدة حق‬
‫‪12‬‬
‫پيام به مجاهدان شهر شرف‬

‫گواهي داده و اين‌كه خدا بهترين داوران است‪ ،‬خواستة او را اجابت كند و پسر را نجات بدهد‪.‬‬
‫اما خدا نهيب زد (آن هم به پيغمبر اولوالعزم) كه‪:‬‬
‫ْس ِم ْن أَ ْهلِكَ‬ ‫َ‬ ‫َّ‬
‫اوالً ـ اين پسر از سنخ تو و از خانواده سياسي و ايدئولوژيكي تو نيست‪ :‬إِن ُه لي َ‬
‫صالِ ٍح‬‫ثانيًا ـ اين پسر در جبهه عمل ناصالح قرار دارد‪ :‬إِنَّ ُه عَ َم ٌل َغيْرُ َ‬
‫ال از من اين درخواستها را كه نسبت به آن آگاهي و وقوف نداري و حواست نيست‬ ‫ثالثًا ـ اص ً‬
‫ْس لَ َك ب ِه ِعل ٌمْ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬
‫ال َتسْ أل ِن َما لَي َ‬‫نكن‪َ :‬ف َ‬
‫ِ‬
‫رابعًا ـ واي به‌حالت اگر از طايفة جاهالن باشي و رابطة تني و خوني خودت را بر رابطة ايدئولوژيكي‬
‫ترجيح بدهي و در اين باره به تو پند و هشدار مي‌دهم‪ :‬إِنِّي أَ ِع ُظ َك أَن َت ُكونَ ِمنَ ْال َج ِ‬
‫اهلِينَ‬
‫حضرتش با اين نهيب‪ ،‬هوشيار شد و همان‌جا در وسط توفان و سيل و عمليات نجات‪ ،‬بالدرنگ‬
‫ْس لِي ِب ِه‬ ‫وذ ِب َك أَ ْن أَسْ أَلَ َك َما لَي َ‬‫ال َر ِّب إنِّي أَعُ ُ‬
‫ِ‬
‫به «عمليات جاري» پرداخت و استغفار كرد‪َ :‬ق َ‬
‫اس ِرينَ يعني كه بار خدايا به خودت پناه مي‌برم كه‬ ‫ال َت ْغ ِفرْ لِي َو َترْ َح ْم ِني أَ ُكن ِّمنَ ْال َخ ِ‬
‫ِع ْل ٌم َوإ َّ‬
‫ِ‬
‫آن‌چه را كه به آن اشراف و آگاهي ندارم از تو بخواهم و اگر مرا نبخشايي و به من رحم نكني‬
‫هر آينه از زيانكاران خواهم بود‪.‬‬
‫در اين‌جا بود كه خدا از او پذيرفت و كشتي رهايي را به سرمنزل مقصود رساند و گفت ‪َ :‬يا‬
‫ات عَ لَي َْك َوعَ لَي أُ َم ٍم ِّممَّن َّم َع َك‪ :‬اي نوح با سالم و درودهاي ما فرود‬ ‫رك ٍ‬‫الم ِّمنَّا َو َب َ‬
‫َ‬ ‫ْ ْ‬
‫نوحُ اه ِبط ِب َس ٍ‬
‫ُ‬
‫آي و با بركاتمان بر تو و خانواده ايدئولوژيكي كه با تو هستند…اين از يك پيامبر اولوالعزم با‬
‫مأموريت و رسالت جهانشمول‪.‬‬

‫آزمايش ابراهيم بت شكن‬


‫حاال از يك پيامبر بزرگ و اولوالعزم ديگر بشنويد‪ :‬ابراهيم خليل‪ ،‬دوست خدا‪ ،‬كه پدر همه‬
‫پيامبران بعدي است‪ .‬ابراهيم يا آبراهام در لغت‪ ،‬يك كلمه مركب از آب يا اَب به اضافه رام به‬
‫معني پدر‌بزرگ يا پدر امت و ملت است‪.‬‬
‫ابراهيم خليل نزديك به ‪4‬هزار سال پيش به‌دنيا آمد‪ .‬مي‌گويند كه محل تولد او همين شهر‬
‫اُور در جنوب عراق بين دجله و فرات است‪ .‬در لغت مردم بابِل اُور را به معني آتش هم گفته‌اند‪.‬‬
‫قرآن پدر ابراهيم را از دشمنان خدا و سران كفر و ارتجاع معرفي مي‌كند كه نام او «آزر» بوده‬

‫‪13‬‬
‫خانواده مجاهدين يا مزدوران ارتجاع؟‬

‫است‪ .‬البته برخي مفسران كه مي‌خواهند براي حضرت ابراهيم «آبروداري» كنند‪ ،‬مي‌گويند كه‬
‫منظور قرآن از اين‌كه پدر ابراهيم را «آزر» معرفي كرده است‪ ،‬نه پدر تني او بلكه پدرخوانده‬
‫يا عمو يا پدر بزرگ او و فردي با نام «تارَخ» يا «تارُخ» بوده است‪ .‬من از روي قرآن‪ ،‬خالصه‬
‫جدلهاي ابراهيم با پدرش را برايتان مي‌خوانم تا حرف‪ ،‬دقيق و مستند و واقعي‌ترين حرف‬
‫باشد‪.‬‬
‫«آن‌گاه كه ابراهيم به پدرش آزر گفت آيا بتها را به جاي خدا گرفته‌اي؟ من تو و قومت را در‬
‫گمراهي آشكار مي‌بينم»‪.‬‬
‫ين…‬ ‫ض َ‬ ‫اك َو َق ْو َم َك ِفي َ‬ ‫ص َنامًا آلِ َه ًة إنِّي أَ َر َ‬ ‫آز َر أَ َتتَّ ِخ ُذ أَ ْ‬
‫أل ِبي ِه َ‬‫اهي ُم َ‬ ‫َوإ ْذ َق َ‬
‫ال ٍل م ُِّب ٍ‬ ‫ِ‬ ‫ال إِب َْر ِ‬ ‫ِ‬
‫بقيه داستان را مي‌دانيد كه كارزار بين ابراهيم و آن جماعت باال گرفت‪ .‬در فرصتي كه مردم شهر‬
‫بيرون رفته بودند‪ ،‬مخفيانه به بتخانه رفت و بتها را شكست و تبر را هم بر گردن «ولي فقيه»‬
‫بتها آويزان كرد و گريخت‪ .‬قوم برگشتند و سرنگون شدن بتها را به چشم ديدند و مثل همين‬
‫امروز خون آخوندها به جوش آمد‪ :‬بسوزانيدش!‬
‫اما خدا او را نجات داد و در مرحله بعد به فلسطين هجرت كرد‪ .‬در اين روزگار تنها سارا بود كه‬
‫به او كمك و از او حمايت مي‌كرد‪ .‬هيچ‌كس ديگر را نداشت…‬
‫(مي‌گويند كه آن بزرگ زن و شيرزن واال كه خود در عصر جهل و بردگي اسطوره يي شگفت‬
‫و ستايش انگيز است‪ ،‬آن زمان ‪17-16‬سال داشت)‪.‬‬
‫قرآن ابراهيم را بسيار متضرع و «اَ ّواه» يعني زاريگر و بسيار آه‌كشنده يعني با قلبي فوق‌العاده‬
‫شفاف و پر عاطفه و آئينه‌وار معرفي مي‌كند‪ .‬يعني كه ذره‌يي سنگدلي و نخوت و بي‌نيازي‬
‫نداشت‪ .‬قلبش بسيار نرم و شخصيتش بسيار بردبار و شكيبا بود‪ .‬پس چگونه مي‌توانست با‬
‫پدرش عاطفه‌يي و رابطه‌يي نداشته باشد‪ .‬پنهاني براي هدايت پدرش دعا مي‌خواند و شايد هم‬
‫اشك مي‌ريخت‪ .‬تا روزي‌كه خدا بر او نهيب زد كه پس از يك مهلت معين اگر پدرش هدايت‬
‫نشد حتي حق استغفار هم براي او ندارد و نبايد پشت او گير كند بلكه بايد از او تبري و بيزاري‬
‫بجويد و با او «قهر و قيچي» كند‪:‬‬
‫ال عَ ن م َّْو ِع َد ٍة َوعَ دَهَ ا إِيَّا ُه َفلَمَّا َت َبيَّنَ لَ ُه أَنَّ ُه عَ ُد ٌّو لِهّلِ َتبَرَّ أَ ِم ْن ُه‬
‫اهي َم لأِ َبي ِه إ َّ‬
‫ِ ِ‬ ‫َو َما َكانَ اسْ ِت ْغ َفارُ إِب َْر ِ‬
‫اهي َم أل َّوا ٌه َحلِي ٌم‬‫إِ َّن إِب َْر ِ‬
‫«آمرزش‌خواستن ابراهيم براي پدرش جز از روي موعدي و مهلتي كه به او داد‪ ،‬نبود‪ .‬پس‬
‫‪14‬‬
‫پيام به مجاهدان شهر شرف‬

‫آن‌گاه كه آشكار شد كه پدرش دشمن خداست از او بيزاري جست همانا كه ابراهيم بسيار‬
‫زاريگر و دل‌پاك و بردبار بود»‪.‬‬
‫عجبا كه خدا چگونه پيامبر بزرگش را مي‌آزمايد‪ .‬بعدها هم كه در سرزمين فلسطين و عربستان‬
‫ابراهيم از هاجر صاحب پسري شد‪ ،‬آزمايشي بسا بزرگتر در پيش بود‪ .‬آزمايش اسماعيل‬
‫ذبيح‌اهلل (قرباني خدا) كه براي ابراهيم بسيار سخت و سنگين بود اما روي برنتافت‪ .‬آن‌قدر كه‬
‫مي‌گويند وقتي كارد بر گلوي پسر گذاشت‪ ،‬ناله‌يي از كارد برخاست‪:‬‬
‫«الخليل يأمرُ ني و الجليل َينهاني»‪ :‬خليل(ابراهيم) امرم مي‌كند اما جليل (خدا) مرا باز‬
‫مي‌دارد…‬

‫عاشقي پيداست از زاري دل‬


‫نيست بيماري چو بيماري دل‬
‫علت عاشق زعلتها جداست‬
‫عشق اصطرالب اسرار خداست‬
‫چون قلم اندر نوشتن مي‌شتافت‬
‫تا به عشق آمد قلم از خود شكافت‬
‫چون قلم در وصف اين حالت رسيد‬
‫هم قلم بشكست و هم كاغذ دريد‬

‫‪15‬‬
‫خانواده مجاهدين يا مزدوران ارتجاع؟‬

‫پيام عيسي مسيح‬


‫تقريبًا دو هزار سال پيش عيسي مسيح در همين باب مضاميني شگفت گفت‪:‬‬
‫هركس خانواده خود را بيش از من دوست بدارد‪ ،‬اليق من نيست‪.‬‬
‫اگر كسي نزد من آيد و پدر و مادر و زن و اوالد و برادران و خواهران و حتي جان خود را فدا‬
‫نكند‪ ،‬شاگرد من نتواند بود‪.‬‬
‫هركس كه فقط در فكر زندگي خويشتن باشد‪ ،‬آن را از دست خواهد داد‪ .‬اما آن‌كس كه‬
‫به‌خاطر من زندگي خويش را از دست دهد زندگاني جاودانه خواهد يافت‪.‬‬
‫«هركه صليب خود را بر ندارد و از عقب من نيايد نمي‌تواند شاگرد من گردد‪ .‬زيرا كيست از شما‬
‫كه قصد بناي برجي داشته باشد و اول ننشيند تا برآورد خرج آن را بكند كه آيا قوت تمام‌كردن‬
‫آن دارد يا نه» (انجيل لوقا)‪.‬‬

‫حكم خدا‬
‫و اين هم دو آيه از قرآن مجيد در سوره توبه كه عين كلمات خداي مسيح و محمد است و‬
‫حرف را به كمال و به اتمام رسانده است‪:‬‬
‫«اي آنان كه گرويده و ايمان آورده‌ايد مبادا پدران و برادران خود را در صورتي كه حق‌ستيزي‬
‫پيشه كنند به دوستي بگيريد و آن‌كس كه چنين كند خود ستم‌پيشه است‪ .‬پس بگو اگر‬
‫پدران شما و پسران شما و برادران شما و همسران شما و عشيره و خانواده شما و اموالي كه‬
‫اندوخته‌ايد و حرفه و كسب و كاري كه از كسادي آن مي‌ترسيد و خانه‌ها و جايگاه‌هايي كه آنها‬
‫را خوش‌داريد برايتان از خدا و پيامبرش و نبرد در راه او دوست‌داشتني‌تر است پس در انتظار‬
‫باشيد و ببينيد كه عاقبت كار و امر خدا در اين باره چيست و همانا كه خدا گروه نافرمان و‬
‫تبهكار را هدايت نمي‌كند»‪.‬‬
‫َ‬ ‫ْ‬ ‫ُ‬ ‫ْ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ُ‬ ‫ْ‬ ‫ُ‬ ‫ْ‬ ‫ُ ْ َ َّ ُ‬ ‫َّ‬ ‫َ‬
‫ان َو َمن‬ ‫َيا أ ُّي َها ال ِذينَ آ َمنوا ال َتت ِخذوا آ َباءك ْم َوإِخ َوا َنك ْم أ ْولِ َياء إ ِن اسْ َت َحبُّوا الكف َر عَ لى ِ‬
‫اإلي َم ِ‬
‫ِّنك ْم َفأُ ْولَ ِئ َك ُه ُم َّ‬
‫الظالِ ُمونَ‬ ‫َي َت َولَّهُم م ُ‬
‫يرتُ ُك ْم َوأَ ْم َو ٌ‬
‫ال ْاق َت َر ْفتُ ُموهَ ا َو ِت َج َ‬
‫ار ٌة‬ ‫ُق ْل إِن َكانَ آ َبا ُؤ ُك ْم َوأَ ْب َنآ ُؤ ُك ْم َوإِ ْخ َوانُ ُك ْم َوأَ ْز َواجُ ُك ْم َوعَ ِش َ‬
‫َّص ْ‬
‫وا‬ ‫للاِ َو َرسُ ولِ ِه َو ِج َها ٍد ِفي َس ِبيلِ ِه َف َت َرب ُ‬‫ض ْو َن َها أَ َح َّب إلَي ُْكم ِّمنَ هّ‬ ‫َت ْخ َش ْونَ َك َسادَهَ ا َو َم َسا ِك ُن َترْ َ‬
‫ِ‬
‫للاُ بأَمْر ِه َو هّ‬ ‫َّ ْ‬
‫اس ِقينَ ‪.‬‬‫ال َي ْه ِدي ْال َق ْو َم ْال َف ِ‬
‫للاُ َ‬ ‫هّ‬
‫َحتى َيأ ِت َي ِ ِ‬
‫‪16‬‬
‫پيام به مجاهدان شهر شرف‬

‫در سوره مجادله نيز كالم خدا چنين اوج مي‌گيرد‪:‬‬


‫«خدا مقرر نمود و نوشت كه من پيروز مي‌شوم و فرستادگانم‪ ،‬همانا كه خدا تواناي عزتمند‬
‫است‪ .‬گروهي را نخواهي يافت كه به خدا و روز بازپسين ايمان آورند اما كساني را به دوستي‬
‫بگيرند كه به دشمني با خدا و فرستاده او برخاسته‌اند‪ ،‬هر چند كه آنان پدران يا پسران يا‬
‫برادران و خويشاوندانشان باشند‪ .‬اينان (كه از چنين روابطي تبري جسته و تطهير مي‌شوند)‬
‫كساني هستند كه خدا در قلبهايشان ايمان نوشته و آنان را با روحي از خويش مدد كرده‬
‫است و آنان را به بهشت‌هايي وارد سازد كه در زير آن جويبارها روان است و در آن جاودانان‬
‫هستند‪ ،‬خدا از ايشان و ايشان از خدا خشنودند‪ ،‬آنان حزب خدا هستند و همانا كه حزب خدا‬
‫رستگارانند»‪.‬‬
‫للاَ َق ِويٌّ عَ زيزٌ‬‫للاُ لأَ َ ْغلِ َب َّن أَ َنا َورُ سُ لِي إ َّن هَّ‬
‫َك َت َب هَّ‬
‫ِ‬ ‫ِ‬
‫اءه ْم أَ ْو‬ ‫لاَ َتج ُد َق ْومًا ي ُْؤ ِمنُونَ باللهَّ ِ َو ْال َي ْوم آْال ِخر يُ َوا ُّدونَ َم ْن َحا َّد هَّ‬
‫للاَ َو َرسُ ولَ ُه َولَ ْو َكانُوا آ َب ُ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬
‫ُ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫لإْ‬ ‫ُ‬ ‫ُ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫َ‬ ‫ُ‬ ‫َ‬ ‫ْ‬ ‫َ‬ ‫أَ ْب َن ُ‬
‫وح ِّمن ُه َويُ ْد ِخل ُه ْم‬ ‫ُ‬
‫وب ِه ُم ا ِي َمانَ َوأيَّدَهم ِبرُ ٍ‬ ‫ير َت ُه ْم أ ْول ِئك ك َت َب ِفي قل ِ‬ ‫اءه ْم أ ْو إِخ َوا َن ُه ْم أ ْو عَ ِش َ‬
‫ضوا عَ ْن ُه أُ ْولَ ِئ َك ِح ْز ُب هَّ‬
‫للاُ عَ ْن ُه ْم َو َر ُ‬
‫ضي هَّ‬ ‫لأْ َ‬
‫للاِ‬ ‫ات َتجْ ِري ِمن َتحْ ِت َها ا ْن َهارُ َخالِ ِدينَ ِفي َها َر ِ َ‬ ‫َجنَّ ٍ‬
‫أَلاَ إ َّن ِح ْز َب هَّ‬
‫للاِ ُه ُم ْالم ُْفلِحُ ونَ‬ ‫ِ‬

‫ازعلي بياموزيم‬
‫سابقة تاريخي ديگر مربوط به حضرت علي است‪ .‬حضرت علي هم مي‌خواست در زمان خودش‬
‫تفاوت مفهوم خانواده ايدئولوژيكي با خانواده تني و خوني را به مجاهدان جديدالورود در آن‬
‫زمان بياموزد و تعريف كند‪.‬‬
‫چنان‌كه مي‌دانيد قريش‪ ،‬همه با هم پيوندهاي خويشاوندي و عشيرتي داشتند‪ .‬اما مرزبندي‬
‫انقالب و ارتجاع كه آمد‪ ،‬مثل همين زمان خميني‪ ،‬گاه برادر در مقابل برادر و پسر در مقابل‬
‫پدر قرار مي‌گرفت‪ .‬عينًا از روي كالم ‪ 55‬نهج البالغه برايتان مي‌خوانم‪:‬‬
‫للاِ َن ْقتُ ُل آ َبا َء َنا َو أَ ْب َنا َء َنا َو إ ْخ َوا َن َنا َو أَعْ َما َم َنا َما َيزي ُد َنا َذلِ َك إلاَّ إي َماناً‬
‫َو لَ َق ْد ُكنَّا َم َع َرسُ ول هَّ‬
‫ِ ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬ ‫ِ‬
‫َو َتسْ لِيماً ‪...‬‬
‫در جنگهايي كه در ركاب رسول خدا بوديم زماني بود كه در برابر پدران و فرزاندان و برادران و‬

‫‪17‬‬
‫خانواده مجاهدين يا مزدوران ارتجاع؟‬

‫عموهاي خود قرار مي‌گرفتيم و آنها را مي‌كشتيم و اين البته جز بر ايمان و اعتقاد و استواري‬
‫و ثبات قدم ما نمي‌افزود‪ .‬شكيبايي ما را بر سوزش دردها و سعي و كوشش ما را براي نبرد با‬
‫دشمن افزايش مي‌داد…‬
‫در ادامة همين خاطرات‪ ،‬حضرت علي براي يارانش سوگند مي‌خورد كه مبادا در اين مرزبنديها‬
‫سستي بورزند واال شاخة درخت ايمان سبز نمي‌شود و سوگند به خدا كه در اين‌صورت از‬
‫دنيا خون خواهيد دوشيد و در پي آن (وقتي دشمن بر شما و مردمتان مسلط گردد) پشيمان‬
‫خواهيد شد‪.‬‬
‫دكتر شريعتي در كتاب اسالم شناسي نوشته است كه پس از پايان جنگ بدر پيامبر دستور داد‬
‫اجساد ُكشته هاي قريش را (البد براي جلوگيري از انتشار عفونت) در حفرة آبي كه در بيابان‬
‫در همان نزديكي بود بريزند تا نيروي رزمنده بتواند سريعتر منطقه را ترك كند‪ .‬جنازة عتبه را‬
‫كه در آن‌جا مي‌انداختند‪ ،‬پسرش به نام حذيفه خيره خيره بر ُكشته پدر مي‌نگريست و رنگش‬
‫پريده بود‪ .‬پيغمبر دريافت و گفت‪ :‬از كار پدرت در درونت چيزي آمده است؟ گفت‪« :‬نه به‌خدا‬
‫اي رسول خدا‪ ،‬نه در باره پدرم و نه در باره قتل او شك نكردم‪ ،‬اما من عقل و حلم و فضل او‬
‫را مي‌شناختم و اميد داشتم كه اين صفات او را به اسالم رهنمون گردند و چون سرنوشتي را‬
‫كه اكنون بدان دچار شده است‪ ،‬مي بينم و به‌ياد مي‌آورم كه با اميدي كه به او داشتم بر كفر‬
‫مرده است‪ ،‬اين مرا اندوهگين كرد»‪ .‬پيغمبر گفت خير است (وگذشت)‪.‬‬
‫حاال نزديك به ‪ 1400‬سال از زماني‌كه حضرت علي آن سخنان را مي‌گفت گذشته است و‬
‫مي‌خواهم به زمان خودمان بيايم‪.‬‬
‫چه افتخاري باالتر از اين كه شما در هر صحنه و هر رويارويي و در هر آزمايش و ابتاليي‪ ،‬دشمن‬
‫ضدبشر را به شكست و زبوني كشانديد‪ .‬مغلوب كيد و مكر و دجالگري يا تسليم شقاوت و‬
‫جنايتش نشديد‪ .‬دشمني كه همه ابزارها و سالحها را عليه شما به‌كار گرفت‪ .‬با دجاليت محض‬
‫و فراتر از همه نظامهاي ارتجاعي و ضدمردمي تاريخ‪ ،‬مقدسات آسماني و همه ارزشهاي انساني‪،‬‬
‫ازجمله عواطف و روابط خانوادگي را براي مغلوب كردن مجاهدين به‌كار گرفت‪ .‬از هيچ چيز‬
‫عليه شما فروگذار نكرد‪ .‬اما بيچاره آخوندهاي مفلوك كه براي هزارمين (بار) در برابر مجاهدان‬
‫اشرف‪ ،‬در برابر اسطورهاي مقاومت و ايمان‪ ،‬بازهم جز شكست و رسوايي و سرشكستگي‬
‫نصيبي نبرده و نخواهند برد‪ .‬باور كنيد كه در اين هيچ مبالغه‌يي نيست‪.‬‬
‫‪18‬‬
‫پيام به مجاهدان شهر شرف‬

‫وداع يك مجاهد خلق با فرزند شهيدش‬


‫در همين لحظات كه اين پيام را مي‌نويسم‪ ،‬حرفهاي تكاندهندة برادر مجاهدمان علي امامي در‬
‫كنار پيكر فرزند اشرفي و شهيدش حنيف امامي در مرداد ماه گذشته در گوشم زنگ مي‌زند‪.‬‬
‫من اين صحنه را بارها ديده‌ام و در كلمات علي باالي سر حنيف شهيد‪ ،‬محو شده‌ام‪ .‬اگر دقت‬
‫كرده باشيد او حتي نگفت كه كاش به جاي پسرش‪ ،‬خود او شهيد مي‌شد‪ .‬به عكس بر شرافت‬
‫حنيف درود فرستاد كه اثبات‌كنندة اشرف و مجاهدين بود و افزود‪« :‬اي كاش‪ ،‬اي كاش‪ ،‬من‬
‫با تو بودم‪ …،‬به شهادت (تو) حسادت مي‌كنم‪ ،‬واقعًا حسادت مي‌كنم… مي‌خواستم مجاهد‬
‫بماني‪ ،‬مجاهد زندگي كني و مجاهد بروي»‪.‬‬
‫خوشا آن پسر كه پدرش به جايگاه او افتخار كند و بر مقام او در عقيده و جهاد‪ ،‬غبطه بخورد‪.‬‬

‫‪19‬‬
‫‪21‬‬
‫صحنه‌هايي از وداع پدر و مادر و خواهر مجاهد شهيد حنيف امامي‬
23
‫خانواده مجاهدين يا مزدوران ارتجاع؟‬

‫سردژخيم رژيم با سه پسر مجاهدش‬


‫از سال ‪ 59‬و اوايل دهة ‪ 60‬خاطراتي از سه پسر مجاهد محمدي‌گيالني سر دژخيم و رئيس‬
‫دادگاه خميني در شكنجه‌گاه اوين دارم كه چند‌بار در نشستها گفته‌ام و در نشريه هم نوشته‬
‫شده بود‪.‬‬
‫محمدي گيالني‪ ،‬سه پسر داشت و هر سه‪ ،‬مجاهد خلق بودند‪.‬‬
‫برادرمان جعفر از كادرهاي سازمان و مجاهد بسيار واالقدري بود‪ .‬جعفر در فاز سياسي در يك‬
‫تصادف اتومبيل حين مأموريت به شهادت رسيد‪ .‬دو مجاهد ديگر‪ ،‬محمدمهدي و كاظم بودند‬
‫كه يكي در درگيري به شهادت رسيد و حكم اعدام ديگري را محمدي گيالني خودش داد‪.‬‬
‫حاال گوش كنيد‪ :‬وقتي كه موج اعدامهاي مجاهدين به حكم همين محمدي گيالني كه‬
‫قاضي شرع خميني بود باال گرفت‪ ،‬يك روز من نامه‌يي از كاظم و مهدي دريافت كردم كه‬
‫نوشته بودند ما ديگر طاقت و تحمل اين دژخيم را نداريم و به‌سادگي آب خوردن مي‌توانيم و‬
‫مي‌خواهيم كه او را به جزاي اين همه حكم اعدام برسانيم‪.‬‬
‫تا وقتي كه اين نامه در آن شرايط به من برسد‪ ،‬چند روز طول كشيده بود بنابراين بالدرنگ‬
‫براي مهدي و كاظم پيام دادم كه دست نگه داريد و چرا مي‌خواهيد حساب كسي را برسيد‬
‫كه به‌هرحال پدرتان است…‬
‫چند روز بعد يك پيام شفاهي دريافت كردم كه مهدي و كاظم گفته بودند اين چه سؤالي‌است‬
‫كه از ما شده‪ ،‬مگر ما بچه‌ايم و سازمان به ما اعتماد ندارد و مگر ما كالم ‪ 55‬در نهج‌البالغه را‬
‫نخوانده‌ايم‪ .‬جمله‌يي كه از همان زمان در گوشم زنگ مي‌زند و آن دو مجاهد شهيد نوشته و‬
‫پيام داده بودند اين بود كه«به برادر بگوييد يكبار ديگر كالم ‪ 55‬را بخواند و روي ما هم حساب‬
‫كند‪ .‬ما مجاهديم…»‬
‫براي اين‌كه كارشان را متوقف كنند‪ ،‬من زود پيام دادم كه به لحاظ سياسي خواهش مي‌كنم‬
‫اين‌كار را نكنيد‪ ،‬ممكن است به ضررمان تمام شود‪ .‬البته در آن زمان من نمي‌دانستم كه‬
‫دژخيم بر ما پيشدستي خواهد كرد و حكم اعدام پسر را خودش خواهد داد تا پيش خميني‬
‫عزيزتر شود و بعدها هم از پاسدار احمدي‌نژاد نشان عدالت بگيرد‪.‬‬
‫احمدي‌نژاد به هنگام مدال دادن به او گفت‪« :‬شخصيت آقاي گيالني‪ ،‬و خود ايشون يك مدال‬
‫افتخار بر سينه ملت ايرانند كه آيت‌اهلل محمدي گيالني كسي است كه عدالت را از خودش شروع‬
‫‪24‬‬
‫هري‬‫‪5‬ش‬
‫ور ‪1‬‬
‫‪136‬‬
‫اطالعيه مجاهدان شهيد مهدي و كاظم محمدي گيالني بار اول در پاييز سال‪ 1360‬در ايران منتشر و از فرستنده راديويي «صداي‬
‫مجاهد» هم پخش شد‪ .‬در ‪15‬آبان همان سال در شماره ‪12‬نشريه اتحاديه انجمنهاي دانشجويان و سال بعد به‌دنبال شهادت كاظم‬
‫محمدي گيالني در شماره ‪ 51‬همين نشريه منتشر گرديد‬
‫اهداي نشان «درجه يك عدالت» توسط پاسدار احمدي نژاد به آخوند محمدي گيالني به پاس صدور احكام اعدام هزاران تن از‬
‫فرزندان مجاهد و مبارز مردم ايران‬
‫خانواده مجاهدين يا مزدوران ارتجاع؟‬

‫كرد و در باره خودش اجرا كرد بعد منشأ خدمات بزرگ به انقالب و جمهوري‌اسالمي شد»‪.‬‬
‫گزارشهاي آن موقع را كه كاظم و مهدي از خانه‌شان مي‌دادند‪ ،‬يادم هست كه محمدي گيالني‬
‫با پول كالن مي‌خواست آنها را بخرد و شغلهاي نان و آبدار هم به آنها بدهد‪.‬‬
‫از عجايب روزگار اين بود كه يك سال و اندي قبل از ‪ 30‬خرداد‪ ،‬در اوايل سال‌‪ 59‬همين‬
‫محمدي‌گيالني حاكم شرع‪ ،‬در خانة رضاييهاي شهيد به ديدار من آمد چون قبل از انقالب‬
‫ضدسلطنتي به مجاهدين ابراز ارادت مي‌كرد‪.‬‬
‫وقتي وارد خانه شد چند پاسدار هيوالي گلنگدن كشيده او را همراهي مي‌كردند‪ .‬روز بعد خودش‬
‫در مورد ديداري كه با من داشت با مطبوعات آن روزگار مصاحبه كرد و من هيچ اطالع قبلي‬
‫نداشتم‪ .‬طوري تعريف و تمجيد كرده بود كه بني‌صدر(اولين رئيس جمهور خميني) بعدها به من‬
‫گفت يقين كرده بود كه محمدي گيالني خودش از اعضاي مجاهدين است!‬

‫مجاهد شهيد‬
‫حسين جنتي‬
‫شهادت‪1360 :‬‬

‫مجاهد شهيدكاظم محمدي گيالني‬


‫شهادت‪1361 :‬‬

‫‪28‬‬
‫پيام به مجاهدان شهر شرف‬

‫دبير شوراي نگهبان ارتجاع و پسر مجاهدش‬


‫نمونة ديگر برادر مجاهدمان حسين جنتي است كه قهرمان نامداري بود‪ .‬پدرش همين آخوند‬
‫جنتي ملعون‪ ،‬رئيس شوراي نگهبان ارتجاع‪ ،‬امام جمعه خميني و خامنه‌اي است‪ .‬مي‌گويند‬
‫وقتي كه حسين به شهادت رسيد‪ ،‬آخوند ملعون روزه گرفته و گفته بود نذر كرده‌ام اگر حسين‬
‫دستگير يا كشته شود روزه شكر بگيرم‪ .‬تف بر اين نماز و روزه خميني و خميني‌گرايان كه‬
‫يادآور نماز و روزة شمر و ابن‌زياد است‪ .‬ابن زياد هم به حضرت زينب مي‌گفت كه مگر در قرآن‬
‫نيامده كه خدا عزت مي‌دهد هر كه را بخواهد و ذليل مي‌كند هر كه را بخواهد‪ ،‬ديدي كه‬
‫برادرت و تو را چگونه به عذاب اليم دچار كرد و خوارتان ساخت؟‬
‫بله وقتي قرآن به‌دست خميني و جنتي و ابن زياد بيفتد‪ ،‬معنا و تفسيرش هم همين است‪.‬‬
‫اما تاريخ و توده‌هايي كه سازندة تاريخ هستند قضاوت ديگري از امام حسين و حضرت زينب‬
‫دارند‪.‬‬
‫حاال بنگريد كه كار رژيم به كجا رسيده كه مي‌خواهد اشرف و مجاهدين را با اعزام مزدورانش‬
‫تحت‌عنوان خانواده از هم بپاشد يا از آنها بريده و خائن بگيرد و بعد توي سر بقيه بزند‪.‬‬
‫رژيم گمان مي‌كند كه مجاهدين از اين چيزها عبور نكرده‌اند‪ .‬نمي‌داند كه ما نمونه‌هاي متعددي‬
‫داريم كه در زندانهاي رژيم‪ ،‬همين خواهران خودمان را برادر تني آنها كه رژيمي بوده‪ ،‬شكنجه‬
‫كرده است‪.‬‬

‫تبري از مزدوران رژيم‬


‫مجاهدين كه سهل است‪ ،‬هيچ انسان آزاده و با شرفي‪ ،‬رژيم و مزدوراني را كه خنجر رژيم و‬
‫مالكي را در پهلوي مجاهدين فرو مي‌كنند‪ ،‬خانوادة مجاهدين نمي‌داند و مخصوصًا در خاك‬
‫امام‌حسين در هر نماز از آنان تبري مي‌جويد‪.‬‬
‫جان كالم اين است كه اشرف و مجاهدانش در فروغ ايران و قيام اشرف و كارزار پيروزي و در‬
‫افشاي مزدوران رژيم در عراق‪ ،‬آن‌چنان باليي بر سر رژيم آورده‌اند كه راهي جز اين نمايشهاي‬
‫يز ْال َجبَّارُ ْال ُم َت َكبِّرُ سُ ب َْحانَ هَّ‬
‫للاِ عَ مَّا ي ُْش ِر ُكونَ‬ ‫مسخره نمي‌يابد‪ْ .‬ال َعز ُ‬
‫ِ‬
‫يادتان باشد كه تا وقتي بيرون حريم ما هستند عكس‌العمل خودبه‌خودي نشان ندهيد‪ .‬بگذاريد‬
‫كه وزارت بدنام با خانواده‌هايش بور شوند‪ .‬نمايندة ملل متحد و نيروهاي آمريكايي هم در اشرف‬
‫‪29‬‬
‫خانواده مجاهدين يا مزدوران ارتجاع؟‬

‫ناظر هستند‪.‬‬
‫دفعة پيش خواهران و برادرانمان مي‌گفتند اگر كسي با ما مالقات مي‌خواهد تشريف بياورد‬
‫داخل قرارگاه تا به اين‌وسيله محاصره ضدانساني بشكند! اما رژيم براي خانواده‌هايش مرز سرخ‬
‫كرده است كه مبادا وارد اشرف شوند‪ .‬چون در داخل اشرف هر چه پيش بيايد مجاهدين‬
‫فيلمبرداري و استفاده مي‌كنند و مزدوران را هم كم و بيش تخلية اطالعاتي مي‌كنند‪ .‬اين بار‬
‫اما مجاهدين مي‌خواهند از بنياد حسابشان را با مزدوران و تورهاي وزارتي تصفيه و جدا كنند‪.‬‬
‫(نه فقط در اشرف‪ ،‬بلكه در داخل و خارج ايران و در سراسر جهان تا سيه روي شود هركس‬
‫كه با اين رژيم همدست يا هم خط يا همصدا و هم‌كاسه است و حتي به اندازه يك جمله يا‬
‫يك عبارت مواضع و حرفهاي ننگين رژيم را عليه اشرف و مجاهدين رله يا تكرار يا بازپخش‬
‫مي‌كند)‪.‬‬

‫طرح و برنامه اطالعات رژيم‬


‫در پايان شمه‌يي از طرح و برنامه وزارت كثيف اطالعات عليه اشرف از طريق خانواده‌هاي‬
‫وزارتي را كه از تهران فرستاده‌اند برايتان خالصه و محور‌بندي مي‌كنم‪:‬‬

‫‪1‬ـ همزمان با انتخابات عراق و مسائلي كه در داخل كشور وجود دارد اعزام خانواده‌ها از‬
‫تهران و شهرستانها تا انتخابات و تشكيل دولت جديد عراق ادامه مي‌يابد‪.‬‬
‫‪2‬ـ وزارت اطالعات سريهاي بعدي را از كرج و قزوين و تهران آماده كرده و پاسپورتهاي‬
‫آنها را هم صادر كرده است‪.‬‬
‫‪3‬ـ اعزام از طريق پروازهاي خصوصي شركتهاي هوايي وابسته به وزارت اطالعات انجام‬
‫مي‌شود هم‌چنان‌كه در مورد اكيپ اصفهان عمل شد‪ .‬اكيپ تبريز پروازشان از تبريز‬
‫انجام گرفت تا نيازي به آمدن به تهران نباشد‪.‬‬
‫‪4‬ـ اعزام اين قبيل افراد به‌طور مستمر ادامه پيدا مي‌كند تا باالترين بهره‌دهي را داشته‬
‫باشد و بتوانند تعدادي از افراد اشرف را بيرون كشيده و تواب كنند و با خود به مصاحبة‬
‫تلويزيوني ببرند‪.‬‬

‫‪30‬‬
‫پيام به مجاهدان شهر شرف‬

‫‪5‬ـ در مرحله اول به عراقيها گفته شده است كه فيلم بگيرند اما دادن پوشش خبري به‬
‫دستور وزارت اطالعات در تهران خواهد بود‪ .‬هر‌از‌گاهي كه الزم باشد تلويزيون حكومت‬
‫عراق و تلويزيونهاي مالكي و العالم و الفرات استفاده تبليغاتي به عمل مي‌آورند‪.‬‬
‫‪6‬ـ اصل موضوع اين است كه تا وقتي اشرف هست پايه‌هاي تروريسم موجود است و‬
‫تقويت مي‌شود‪ .‬اينها يك ارتش آزاديبخش هستند تا اگر اتفاقي افتاد حركت كنند‪.‬‬
‫آمريكا و اروپا هم با اين موضعگيريهايشان چه بخواهند و چه نخواهند دارند زمينه را‬
‫براي اينها فراهم مي‌كنند‪ .‬اگر اينها سالح گرم داشته باشند كه موضوع واضح است‬
‫و اال با سالح سرد و حتي اگر فقط با افكارشان وارد شوند نظام ما اين را نمي‌خواهد و‬
‫برايش قابل قبول نيست و بايد جلوي آنها را گرفت و هرچقدر هم كه مخالفان داخل‬
‫نظام عقب كشانده شوند اينها پيشروي مي‌كنند‪ .‬بايد جلو تأثيرات اينها را در تحوالت‬
‫بعدي گرفت‪.‬‬
‫‪7‬ـ بايد اشرف را به هر قيمت به‌‌هم ريخت چون دولت عراق تا به‌حال كاري نتوانسته‬
‫بكند‪ .‬ميدان عمل ما عليه اينها وسيع است و بايد از همه حربه‌ها استفاده كرد‪ .‬بايد‬
‫نشان بدهيم كه ايران امن و امان است و اين آشوب و بلوا مربوط به يك گروه اندك‬
‫است كه از سرنگوني حرف مي‌زنند در حالي‌كه دولت ايران ثبات دارد‪.‬‬
‫‪8‬ـ سفارت عراق در تهران در موضعي نيست كه خودش اجازه سفر به كسي بدهد و‬
‫امكانات هم ندارد‪ .‬اعزام به عراق صرفًا در اختيار وزارت اطالعات است و براي دولت‬
‫مهم اينست افرادي كه مي‌روند‪ ،‬مؤثر باشند تا هزينه‌هاي كالني كه انجام مي‌شود‬
‫بهره‌دهي داشته باشد‪ .‬پدران و مادراني كه مي‌بريم به جهت سياسي صفر هستند و‬
‫آموزش‌پذيري آنها بسيار پايين است‪ .‬اينها اگر داخل اشرف بروند با يك تشكيالت‬
‫سياسي ‪50‬ساله روبه‌رو مي‌شوند كه مي‌تواند اينها را در‌هم بشكند و روي نفرات قبلي‬
‫هم همين كارها را كرده است‪.‬‬

‫‪31‬‬
‫مُـصعب ابن عُـمير‬
‫قهرمان شهيد جنگ احد‬
‫و «نامادر» شكنجه‌گر!‬
‫پيام به مجاهدان شهر شرف‬

‫نقل از «بشارت فطر رهايي مردم ايران»‬


‫مسعود رجوي‪20-‬شهريور ‪1389‬‬

‫‪...‬اين رژيم در انتخابات عراق هم كه شكست مي‌خورد به حساب مجاهدين مي‌گذارد‪ .‬آنها را‬
‫سرچشمه و منشأ شكستهاي خودش در جميع جهات مي‌داند‪ .‬مي‌گويد نتايج انتخابات عراق‬
‫را هم مجاهدين دستكاري كردند حاال چطور؟! معلوم نيست‪ .‬تازگي ديدم كه خبرگزاري‬
‫پاسداران رژيم گفته بود اينها يعني مجاهدين از طريق وارد كردن مواد غذايي به پادگان اشرف‬
‫در امور عراق دخالت مي كنند! شايد تعجب كنيد ولي عين خبر رژيم است كه مي‌گويد‪:‬‬
‫««منافقين براي تغيير در روند سياسي كشور عراق و حمايت از مخالفان دولت مركزي‪ ،‬تاكنون‬
‫به وسيله وارد كنندگان مواد غذايي به پادگان اشرف‌‪ ،‬مقادر زيادي پول به مخالفان دولت كمك‬
‫كرده‌اند»(خبرگزاري فارس‪14‬شهريور‪.)89‬‬
‫عجبا! پس اين مجاهدين هستند كه دخالت مي‌كنند چطور؟! از طريق واردات غذايي! پس‬
‫نبايد گذاشت غذا وارد كنند نبايد گذاشت غذا بخورند!‬
‫به نظر مي‌رسد در اثر ضرباتي مثل افشاي سايت مخفي اتمي‪ ،‬رژيم بدجور دچار سرگيجه و‬
‫‪35‬‬
‫خانواده مجاهدين يا مزدوران ارتجاع؟‬

‫سرسام شده‪ ،‬بي‌دريغ و بي‌دنده و ترمز يك روز خبر دستگيري ما را مي دهد‪ ،‬يك روز خبر‬
‫فوت‪ ،‬يك روز خبر از كشته‌شدن آن‌هم در آمريكا! و انواع و اقسام احكام و ورق پاره‌هاي‬
‫دستگيري و استرداد‪ ،‬يك روز به ياوه مي‌گويد انترپل در پي دستگيري ماست‪ .‬يك روز هم‬
‫ما را دچار انواع و اقسام بيماريها مي‌كند و يك روز هم دلش را خوش مي‌‌كند كه به زودي‬
‫آمريكا ما را دست بسته به رژيم خواهد داد‪ .‬يك روز مي‌گويد قرار است به زودي به عربستان‬
‫منتقل بشوند‪ ،‬يك روز مي‌گويد مجاهدين ريختند و همه پرونده هاي خودشان را در محكمه‬
‫جنايي عراق سوزاندند و از بين بردند و ديگر پرونده‌يي نيست‪ .‬يك روز دومرتبه از طريق روزنامه‬
‫«البينه الجديده» مي‌گويد نخير! مقداري از پرونده‌ها باز باقي است!! و اخبار مستمرمي‌دهد‬
‫اندرباب همكاري مجاهدين با القاعده در ناآراميهاي عراق و يك روز هم مال قسم و آيه مي‌خورد‬
‫كه هفتاد درصد از كساني كه توي قرارگاه اشرف هستند به زور و به اجبار در آن‌جا مانده‌اند‪.‬‬
‫حاال كدامين زور و كدام اجبار؟! اين را ديگر‪ ،‬مال مسئول توضيحش نيست‪ .‬بعد هم خبر‬
‫مي‌دهد از بازسازي هفت روزة «نمايشگاه مرصاد» تا بسيجيهاي نظام با خطرهاي مجاهدين‬
‫بيشتر آشنا شوند‪ .‬مجددًا سفير تازه واردش در عراق‪ ،‬مي‌گويد كه نه‪ ،‬اينها بايد به قوة قضاييه‬
‫عراق سپرده بشوند‪ .‬اينها اصوالً در اشرف گروگان هستند اينها دستشون به خون آلوده است و‬
‫بايد به دستگاههاي قضايي سپرده بشوند‪.‬‬
‫پاسدار دانايي‌فر سركرده نيروي تروريستي قدس و سفير جديد رژيم در عراق به اعمال نفوذ در‬
‫قضاييه عراق هم مقر و مدعي است كه «پرونده منافقين يکي از پرونده‌هاي مفتوح و باز است‬
‫که طرفين بر روي آن کار مي‌کنند»(خبرگزاري حكومتي مهر‪7‬شهريور‪.)89‬‬
‫تو‌پال گفتنهاي رژيم افزوده مي‌شود و‬ ‫مي‌بينيد كه هر روز به ابعاد سرگيجه و سرسام و پر ‌‬
‫سرانجام سفير رژيم خبر مي‌دهد از شورشهاي مكرر در قرارگاه اشرف! آن‌چنان‌كه آن خبرنگار‬
‫آمريكايي گفته بود‪ ،‬به نظر ميرسد رژيم‪ ،‬مجاهدان اشرف را «ببر در قفس» مي‌بيند كه بسيار‬
‫خطرناك و بسيار ترساننده هستند‪ .‬در مورد عمليات فروغ جاويدان هم پس از سالها سركردگان‬
‫رژيم يكي پس از ديگري به صحنه آمدند و هنوز هم ادامه مي‌دهند و نكاتي را مي‌گويند كه‬
‫مؤيدگزارش ستاد فرماندهي در همان ‪22‬سال پيش است‪.‬‬
‫از جمله يكي از سركردگان رژيم به نام ويسي‪ ،‬مي‌گويد بعد از بسيج خميني‪250 ،‬گردان‪ ،‬در‬
‫كرمانشاه‪ ،‬دست اندركار نبرد و رويارويي با مجاهدين بودند‪ ،‬اين عالوه بر نيروهاي رسمي ارتش‬
‫‪36‬‬
‫پيام به مجاهدان شهر شرف‬

‫و سپاه و هوانيروز رژيم است‪.‬‬


‫ديپلوماسي آخوندي اين چنين بي‌دنده و ترمز‪ ،‬ترس و لرز خودش را نسبت به كانون استراتژيكي‬
‫نبرد‪ ،‬به نمايش مي‌گذارد‪ .‬بيچاره خيلي زياد نياز دارد به فوت و مرگ و كشته‌شدن ما! بگذاريد‬
‫ببينيم كه در پايان اين زورآزمايي تاريخي‪ ،‬چه كسي بر چه كسي پيروز خواهد شد؟ خلق يا‬
‫ضدخلق؟ مجاهد خلق يا رژيم؟‬
‫اين قسمت از صحبت را با يك مثال تاريخي از جنگ احد تمام مي‌كنم‪:‬‬
‫چنان كه مي‌دانيد در قرآن‪ ،‬خدا به صراحت دربارة پيامبر اكرم‪،‬پيامبر خاتم‪ ،‬هم مي‌گويد‪ ،‬چه‬
‫ول َق ْد َخلَ ْت ِمن َق ْبلِ ِه الرُّ سُ ُل محمد فرستاده‌يي‬
‫ال َرسُ ٌ‬
‫رسد به سايرين! مي‌گويد‪َ :‬و َما م َُح َّم ٌد إ َّ‬
‫ِ‬
‫بيش نيست‪ .‬رحمة للعالمين را مي‌گويد با همة شأن و عظمت‪ .‬در مورد خواجة كائنات و كون‬
‫و مكان مي‌گويد كه او هم رسول خداست مثل رسوالني كه پيش از او بودند‪ ،‬آيا اگر بميرد‬
‫يا كشته شود‪ ،‬شما دوباره به جاهليت و ارتجاع بازخواهيد گشت؟ اين قسمت و به‌خصوص‬
‫تأكيد «ما محمد اال رسول» برگرفته از شعار يكي از مجاهدان شهيد در جنگ احد به نام‬
‫مصعب‌ابن‌عمير بود كه دربحبوحه جنگ اين خروش را سرداد و به دنبال آن به شهادت رسيد‪.‬‬
‫خدا در آيه ‪ 144‬سوره آل عمران‪ ،‬ابتدا با شعار و حرف مصعب شروع كرده است‪.‬‬
‫در جنگ احد‪ ،‬وقتي اردوي حضرت محمد و مجاهدانش درحال چرخاندن تعادل در جبهه‬
‫نبرد بودند‪ ،‬دشمن براي تضعيف روحيه آنها به يك ترفند و جنگ رواني اقدام كرد‪ .‬از قبيل‬
‫همين جنگ رواني مزدوران دم در اشرف‪ ،‬دشمن با جارچي‌هايش در نقاط مختلف جبهه جار‬
‫زد كه « ُقتل محمد»‪ ،‬محمد كشته شد اما آن مجاهد واال و قهرمان مصعب نه تنها به قول‬
‫شما وا‌نرفت‪ ،‬بلكه فرياد برآورد كه «ما محمد اال رسول»! استحكام‪ ،‬قاطعيت و بدون شكاف و‬
‫شبهه بودن اين فرياد و اين خروش آن‌قدر بود كه بسياري از مرتجعان مشرك گمان كردند‬
‫اين صدا صداي خود پيامبر است و مي گفتند اين صدا جز صداي محمد نمي تواند باشد‪ .‬لذا‬
‫به سوي مصعب هجوم آوردند و حمله كردند و سرانجام او در يك نبرد درخشان اما نابرابر‬
‫به شهادت رسيد‪ .‬اما شعارش در روز احد را خدا وارد قرآن كرد و در ابتداي اين آيه بسيار‬
‫مهم قرار گرفت‪ .‬مصعب داستان شگفتي داشت‪ .‬داستان ايمان آوردن و پايداريش يكي از‬
‫شگفت‌انگيزترين داستانهاست‪ .‬چون مادرش از اشراف مكه و بسيار ذينفوذ بود و كينه خيلي‬
‫زيادي هم با پيامبر و مجاهدانش داشت‪ .‬مصعب جوان بود و در سن كمتر از چهل سالگي‬
‫‪37‬‬
‫خانواده مجاهدين يا مزدوران ارتجاع؟‬

‫نمي‌توانست عضو«دارالندوه»‪ ،‬يعني باشگاه و شوراي قريش بشود‪ ،‬اما مادرش اين امتياز را از‬
‫قريش گرفته بود كه اين پسر درجريان كارهاي آن باشگاه و مجلس قريش باشد‪ .‬مصعب تنها‬
‫پسر خانواده بود و مادرش خيلي به او عالقه داشت‪ ،‬مي‌گويند كه در جواني مصعب مشهور‬
‫بود به اين كه خوشپوش‌ترين جوان مكه است و از اين بابت زبانزد بود‪ .‬تا اين كه هدايت شد‬
‫و به پيامبر پيوست و در ركاب او قرار گرفت‪ .‬از آن پس اما‪ ،‬مادرش سلسله‌يي از اذيت و آزار‬
‫و شكنجه‌ها را متوجه او كرد اما هركار كه مي‌كرد اين قهرمان دست از ايمان و اعتقاد خودش‬
‫بر‌نمي‌داشت‪ ،‬مدتها او را در خانه زنداني كردند مادر يا بهتر است بگوييم نامادري دستور مي‌داد‬
‫كه برده‌ها او را به‌شدت كتك بزنند‪ ،‬تا شايد با آزار و اذيت و شكنجه‪ ،‬از عقيده و آرمانش دست‬
‫بردارد و ندامت كند‪.‬‬
‫وقتي كه هيچ كدام از اين كارها نتيجه نداد او را از خانه بيرون كرد و رزق و روزيش را هم‬
‫قطع كرد‪ .‬از ترس همين مادر و نفوذي كه داشت‪ ،‬كسي جرأت نمي‌كرد به اين جوان كمكي‬
‫بكند و اين اشراف‌زاده با گرسنگي روبه‌رو بود‪ ،‬بعضًا حتي با اعانه روزگار مي‌گذراند و البته در‬
‫همه حال به ايدئولوژي و انقالب خودش افتخار مي‌كرد‪ .‬بعدًا پيامبر‪ ،‬مصعب را با اولين دسته‬
‫مهاجران با جعفر‌بن‌ابي‌طالب به حبشه فرستاد و يكي از نخستين سفيران اسالم بود‪ .‬اما مصعب‬
‫دوري حبيب را برنتافت و بعد از مدتي دوباره برگشت به مكه و از همه فشارها و لعن و طعنها‬
‫و آزار و اذيتها استقبال مي‌كرد‪ .‬در سال يازدهم بعثت ‪12‬نفر از يثرب كه بعدًا «شهر پيامبر»‬
‫(مدينه النبي) نام گرفت‪ ،‬براي زيارت به مكه آمدند و به اسالم و محمد گرويدند‪ .‬آنها كه ‪10‬مرد‬
‫و ‪2‬زن بودند با محمد پيمان بستند(پيمان عقبة اول)‪ .‬بعد از انعقاد اين پيمان‪ ،‬پيامبر مصعب‬
‫را با آنها به يثرب برگرداند و در آن‌جا مصعب مسئول ادارة جبهة وسيعي براي فراخواندن به‬
‫انقالب و اسالم و برشوريدن به كفر و ارتجاع شد‪ .‬يك روز كه در كوچه‌يي نشسته بود و براي‬
‫مردم صحبت مي‌كرد‪ ،‬يكي از سران وگردن كلفتهاي يثرب به نام اُسيدبن خضير‪ ،‬كه بسيار‬
‫زورمند بود از راه رسيد و گفت مصعب بلند شو! نفس آخرت رسيده و االن وقت آن است كه‬
‫تو را بكشم و به سزاي اعمالت برسانم‪ .‬خيلي شلوغ مي‌كني! خيلي عصيانگر هستي! و از وقتي‬
‫به ديار ما آمدي‪ ،‬اين‌جا همه‌اش دعوا و چنددستگي راه انداختي‪ .‬درحالي كه قبل از آمدن تو‬
‫اين خبرها نبود‪ ،‬مردم سرشان را پايين انداخته و دنبال كارشان بودند‪ ،‬اما تو اين فتنه‌ها را‬
‫ايجاد كردي و محاربي! هرجا كه پا مي‌گذاري آرامش را در هم مي ريزي و شر به پا مي كني و‬
‫‪38‬‬
‫پيام به مجاهدان شهر شرف‬

‫جوانهاي ما را گمراه مي كني‪ ...‬ديگر بس است‪ .‬بلند شو و آماده باش كه مي‌خواهم تورا بكشم!‬
‫مصعب با خونسردي گفت بله بله آماده‌ام‪ ،‬ولي نظرت چيست كه قبل از اين كه بكشي‪ ،‬اول تو‬
‫هم به حرفهاي من مثل اين كسان ديگري كه اين جا هستند گوش بدهي‪ ،‬اگر در حرفهايم‬
‫اشكالي هست‪ ،‬به من درستش را بگو‪ .‬اگر هم خيلي اشكال ديدي بكش! اگرهم ابهامي ديدي‬
‫بپرس! طرف مقابل ابتدا ترديد داشت‪ ،‬اما سرانجام قانع شد كه يك دور حرفهاي مصعب را‬
‫بشنود و بعد مصعب شروع به صحبت كرد‪ .‬ساعتي گذشت‪ ،‬مصعب گفت باز هم ادامه بدهم؟‬
‫گفت بله بله‪ ،‬ادامه بده! ساعتي ديگر و ساعتي ديگر صحبت مصعب ادامه پيداكردو سرانجام‪،‬‬
‫اُسيد كه آمده بود مصعب را بكشد‪ ،‬برخاست و شمشير در نيام كرد و گفت‪ :‬اشهد ان ال اله اال‬
‫ان محمداً رسول هللا…‬ ‫هللا‪ ،‬اشهد ّ‬
‫و سال بعد‪ ،‬يك هيأت بزرگ ‪80‬نفره از مدينه به مكه آمد و پيمان عقبة دوم را منعقد كردند‬
‫و اين‌چنين راه هجرت پيامبر به مدينه گشوده شد كه مبدأ تاريخ ماست‪ .‬عجبا كه در يكي از‬
‫جنگها‪ ،‬همين مادر مصعب كه در خدمت ارتجاع و سران قريش بود‪ ،‬همراه با ساير زنها‪ ،‬مثل‬
‫هند جگرخوار‪ ،‬براي تشويق و تشجيع به كشتار مجاهدين‪ ،‬از جمله پسرش شركت كرده بود‪.‬‬
‫اما نيم‌نگاهي هم از مصعب نتوانست به‌دست آورد و دست آخر در احد بود كه دشمن بعد از‬
‫دور زدن كوه احد‪ ،‬به آن جنگ كثيف رواني اقدام كرد و مصعب آن چنان خروش برآورد و‬
‫آن چنان شعار داد و صحبت كرد كه دشمن و سركردگانش گمان كردند خود پيامبر است‬
‫و در همين صحنه بود كه مصعب پركشيد و به نزد رفيق اعال شتافت‪ .‬در انتهاي نبرد‪ ،‬وقتي‬
‫مجاهدين شهيد را به خاك مي‌سپردند‪ ،‬پيامبر شخصًا به بالين مصعب شتافت‪ ،‬اما در شرايط‬
‫محاصره‪ ،‬حتي پارچه‌يي پيدا نكردند كه تمامي بدن اين قهرمان رشيد و شهيد را بپوشانند‪،‬‬
‫چون پاهايش بيرون بود‪ ،‬به دستور پيامبر بر روي پاهاي او‪ ،‬علف بيابان ريختند و پاها را با علف‬
‫پوشاندند و رسول خدا گفت چه شأني دارد اين مصعب‪ ،‬كه خدا مي‌خواست او را كه زماني‬
‫خوشپوش‌ترين جوان مكه بود‪ ،‬با لباس طبيعت خودش بپوشاند و او را اين چنين به ديدار‬
‫خودش فرا بخواند‪ .‬و سالم اهلل عليه!‬

‫‪39‬‬
‫تصاوير و اسنادي‬
‫از سيرك مزدوران وزارت اطالعات‬
‫تحت‌عنوانخانواده‬
‫ارائه شده به سازمان ملل متحد‬
‫سازمانهاي بين‌المللي مدافع حقوق بشر‬
‫و نيروهاي آمريكايي در اشرف‬
‫‪ 112‬بلندگوي خامنه‌اي‪-‬مالكي‬
‫لجن پراكني شبانه روزي عليه مجاهدين‬
‫اشرف ‪10 -‬آبان ‪(1389‬اول نوامبر‪)2010‬‬
‫بار زدن و انتقال مزدوران‬
‫با خودرو ارتش عراق‬
‫مأموران اطالعات‬
‫رژيم در حال‬
‫فيلمبرداري مخفي و‬
‫علني‬
‫از مجاهدان اشرف‬
‫مزدوران تحت امر مالكي در حال نصب بلندگو‬
‫براي شكنجه رواني مجاهدان اشرف‬
‫ماموران و مستخدمان گشتاپوي آخوندها‬
‫با حمايت پليس و زرهپوش عراقي با تيربار‬
‫در ورودي اشرف‬
Loudspeakers at the entrance to Ashraf hospital
‫اعتراف حكومت آخوندي به كارگرداني سيرك مزدوران‬

‫(خبرگزاري حكومتي فارس ‪11‬تير‪)1389‬‬


‫عالء الدين بروجردي‪ ،‬رئيس كميسيون امنيت و سياست خارجي مجلس رژيم‪:‬‬
‫«خانواده‌هاي منافقين امروز در مقابل پادگان اشرف تجمع مي‌كنند اما سران منافقين حتي‬
‫اجازه خروج از اشرف را به كسي نمي‌دهند‪ .‬ما بارها با دولت عراق مذاكره كرديم و دولت‬
‫جمهوري اسالمي ايران به طور جدي در اين خصوص وارد شده است و مسأله را پيگيري‬
‫مي‌كند»‪.‬‬

‫(خبرگزاري حكومتي مهر‪7-‬شهريور‪)1389‬‬


‫پاسدار حسن دانايي فر‪ ،‬سفير رژيم در عراق و ازسركردگان نيروي تروريستي قدس‪:‬‬
‫«دانايي‌فر در خصوص استرداد منافقين يا اخراج آنان از عراق تصريح کرد‪ :‬پرونده منافقين‬
‫يکي از پروندهاي مفتوح و باز است که طرفين بر روي آن کار مي‌کنند و به‌زودي شاهد‬
‫تحوالت مناسبي در اين خصوص خواهيم بود‪ .‬مدتهاست خانواده‌هاي اعضاي اين گروهک در‬
‫اطراف پادگان آنها مستقر‌اند به اميد ديدار فرزندان خود هستند که به آنان اجازه مالقات داده‬
‫نمي‌شود»‪.‬‬
‫مأموران اطالعات آخوندها‬
‫در نقشها و مكانهاي‬
‫مختلف‬
،‫ در انجمن اطالعات آخوندها در اصفهان‬،‫محمد اكبرزاده مامور اطالعات آخوندها در اشرف‬
‫در سفارت فرانسه و صليب سرخ و سفارت انگلستان در تهران‬
Some photos of Mohammad Akbarzadeh, an official agent of the Iranian
regime’s Ministry of Intelligence (MOIS), showing his presence in the
gatherings of MOIS in Iran against PMOI and Ashraf residents

Currently, he is among MOIS agents who have gathered in front of Camp


Ashraf’s main gate for more than three months. The Iranian regime hereby
carries out a psychological warfare against Ashraf residents to prepare the
.ground for their massacre

2008 ‫محمد اكبرزاده در مالقات با برادرش يحيي اكبرزاده در اشرف ـ سال‬

2007 ‫مارس‬8 ‫محمد اكبرزاده در جلسه انجمن نجات در اصفهان ـ‬


‫محمد اكبرزاده در تجمع مزدوران وزارت اطالعات عليه مجاهدين در مقابل سفارت فرانسه‬
‫در تهران ـ ‪23‬ژوئن ‪2004‬‬

‫محمد اكبرزاده در تجمع مزدوران وزارت اطالعات عليه سازمان مجاهدين خلق ايران‬
‫در مقابل صليب سرخ در تهران ـ ‪ 9‬سپتامبر ‪2004‬‬
‫محمد اكبرزاده در تجمع مزدوران وزارت اطالعات در مقابل سفارت انگلستان در تهران‬
‫عليه حذف نام مجاهدين از ليست سازمانهاي تروريستي انگلستان ـ ‪ 28‬ژوئيه ‪2008‬‬

‫محمد اكبرزاده در ميان مأموران وزارت اطالعات‬


‫در مقابل در اصلي اشرف‬
Some photos and documents about Akbar Shabani, an official
agent of the Iranian regime’s Ministry of Intelligence )MOIS(

Currently, he is among MOIS agents who have assembled in front of


Camp Ashraf’s main gate for four. The Iranian regime hereby carries out
a psychological warfare against Ashraf residents to prepare the ground
.for their massacre

Akbar Shabani in a gathering set up by Iran s Ministry of


Inteligence outside PMOI central office in Baghdad july
‫اكبر شعباني در تجمع مزدوران وزارت اطالعات‬
2003 ‫در مقابل دفتر مركزي مجاهدين در بغداد ـ ژوئيه‬
‫روشنگري غالمحسين شعباني از مجاهدان اشرف‬

‫سيماي آزادي تلويزيون ملي ايران – ‪17‬خرداد‪89‬‬


‫غالمحسين شعباني نامه اي را نشان ميدهد كه ‪ 7‬سال پيش مادر و برادرش كه در ‪27‬‬
‫تير ‪ 1382‬به اشرف آمده بودند امضاء كرده اند‪ .‬آنها در آن زمان هم تمامي تالش خود‬
‫را بكار بردند تا او را متقاعد كنند به نزد رژيم ايران برگردد اما او نپذيرفت‪( .‬نامه در‬
‫صفحة بعد كليشه شده است)‬

‫غالمحسين شعباني با مادر و برادرش در اشرف ‪-‬تيرماه ‪1382‬‬


‫سند دست نويس اطالعات آخوندها در تابستان ‪1382‬‬
‫اسامي مجاهدان اشرف و ليست خانواده ها و خويشاوندان استخدام شده‬
‫توسط وزارت اطالعات براي اقدام عليه آنان‬
‫شمه‌يي از‬
‫موضعگيريهاي بين‌المللي‬
‫نامه خانم دانيل ميتران به كميسر عالي حقوق بشر ملل متحد‬

‫خانم ناوانتم پيالي‬


‫كميسر عالي ملل متحد در امور حقوق بشر‬
‫خانم كميسر عالي عزيز‬

‫بيش از دو ماه است رژيم ايران با همكاري ارگانهاي مختلف عراقي شماري از عوامل اطالعات‬
‫ايران را تحت عنوان خانواده ساكنان در مقابل اشرف مستقر كرده‌اند تا به جنگ رواني پرداخته‬
‫و براي يك كشتار ديگر زمينه‌سازي كنند‪ .‬آنها با حمايت همه‌جانبه عراق ساكنان اشرف را‬
‫به بازگشت به ايران تحت حاكميت ديكتاتوري مذهبي و يا كشتار تهديد مي‌كنند‪ .‬متأسفانه‬
‫نيروهاي آمريكايي و نمايندگان يونامي تا كنون اقدام مؤثري براي پايان‌دادن به اين وضع‬
‫نكرده‌اند‪.‬‬
‫در فقدان يك عكس‌العمل مناسب‪ ،‬رژيم ايران و نيروهاي عراقي جري‌تر شده و فشارها را‬
‫افزايش داده‌اند‪ .‬پنجشنبه ‪ 15‬آوريل‪ ،‬نيروهاي عراقي به حمايت از اين مزدوران به ساكنان‬
‫اشرف با باتون و شوكر الكتريكي حمله كرده و دست كم پنج تن را مجروح نموده و در صدد‬
‫اشغال تأسيسات ورودي اشرف بر آمدند‪.‬‬
‫ترديدي نيست كه آنچه در اشرف مي‌گذرد يك نقض آشكار قوانين و كنوانسيونهاي بين‌المللي‬
‫و زمينه‌سازي براي وقوع يك فاجعه انساني است‪.‬‬
‫از شما مي‌خواهيم اقدامات ضروري را براي تضمين حفاظت ساكنان اشرف به عمل آوريد و از‬
‫سازمان ملل متحد بخواهيد براي جلوگيري از وقوع يك فاجعه انساني حفاظت ساكنان اشرف‬
‫را بر عهده بگيرد‪.‬‬
‫خالصانه‬
‫دنيل ميتران‪،‬‬
‫پاريس‪ 20 ،‬آوريل ‪2010‬‬
‫سازمان جهاني عليه شكنجه‬
‫اطالعيه مطبوعاتي‬
‫عراق‪ :‬نگراني در مورد ‪ 3400‬عضو سازمان مجاهدين خلق ايران در قرارگاه اشرف ادامه دارد‬
‫ژنو‪ 3 ،‬ژوئن ‪ -2010‬سازمان جهاني عليه شكنجه‪ ،‬عميقًا نگران ‪ 3400‬عضو سازمان مجاهدين خلق‬
‫ايران‪ ،‬يك جنبش مخالف ايراني است كه در قرارگاه اشرف در عراق هم‌چنان به‌رغم فراخوانهاي‬
‫متعدد جامعه بين المللي و سازمان جهاني عليه شكنجه به‌رعايت حفاظت آنها رو در روي تهديدات‬
‫جدي قرار دارند‪.‬‬

‫سازمان جهاني عليه شكنجه يادآوري مي‌كند كه اين قرارگاه در ژوئيه ‪ 2009‬هدف حمله نيرويها عراقي به‌منظور اخراج‬
‫ساكنان آن به ايران قرار گرفت و چندين تن ازساكنان آن كشته شده و تعداد زيادي نيز مجروح گشتند‪ .‬قرارگاه از آن زمان‬
‫تحت كنترل عراق قرار دارد‪ .‬دبيركل سازمان ملل متحد‪ ،‬در گزارش فصلي خود به شوراي امنيت مورخ ‪ 14‬مه ‪ 2010‬در‬
‫مورد وضعيت داخل عراق نوشت‪« :‬عدم اعتماد و تنش بين دو طرف [ساكنان اشرف و دولت عراق] به‌قوت خود باقي است‬
‫و همكاري محدودي جهت دسترسي به خدمات و تداركات براي قرارگاه وجود دارد‪ ».‬دبيركل هم‌چنين مي‌نويسد يونامي‬
‫«هم‌چنان به دنبال كردن حق ساكنان به دسترسي بدون مانع به كاالها و خدمات انساني‪ ،‬هم‌چنان‌كه حق آنها براي حفاظت‬
‫در قبال جابجايي اجباري يا بازگرداندن جبري بر خالف ميل خود در نقض قانون عمومي نان رفولمان» ادامه مي دهد‪.‬‬
‫با اين حال‪ ،‬وضعيت در قرارگاه اشرف بحراني باقي مانده است‪ .‬در ماههاي اخير‪ ،‬ساكنان اين قرارگاه بر اساس گزارشهاي‬
‫واصله هدف آزار و ايذاء سازماندهي شده يي بوده اند كه به‌شكل مشترك توسط مسئوالن عراقي و رژيم ايران دنبال مي‌شود‪.‬‬
‫از فوريه ‪ ،2010‬دهها تن كه مدعي هستند كه اعضاي خانواده ساكنان مي باشند‪ ،‬در دروازه ورودي قرارگاه گرد آورده شده‌اند‬
‫و از اين محل به فحاشي و تهديد به حمله خشونتبار ديگري ادامه مي دهند‪ .‬آنها از سه دوجين بلند گو بدون انقطاع استفاده‬
‫مي كنند‪ ،‬امري كه مانع خواب ساكنان قرارگاه شده است‪ .‬سازمان جهاني عليه شكنجه معتقد است كه هشدارهاي مستمر‬
‫در مورد اخراج همراه با تهديدات مكرر اعدام و قتل و محدوديتهاي جدي در مورد دستيابي به اغلب مواد ضروري ازجمله‬
‫امداد پزشكي‪ ،‬نقض جدي حقوق بشر در مورد ساكنان اشرف محسوب مي‌شود‪.‬‬
‫مهمتر اين كه‪ ،‬سازمان جهاني عليه شكنجه مطلع شده كه اياالت متحده در نظر دارد قرارگاه عملياتي جلويي خود (‪FOB‬‬
‫‪ )Grizzly‬را تعطيل كرده گردان مستقر در اين محل را به نقطه ديگري ببرد‪ ،‬امري كه به اين معني خواهد بود كه‬
‫تاسيسات مذكور در اختيار يك گردان ارتش عراق قرار داده خواهد شد‪ .‬چنان نقل و انتقالي تاثير مخربي بر حفاظت از‬
‫ساكنان اشرف خواهد داشت‪ .‬اين امر تيم ناظر سازمان ملل را نيز مجبور خواهد ساخت اشرف را ترك كند چون اين تيم‬
‫براي حفاظت خود وابسته به نيروهاي آمريكايي مي باشد‪.‬‬
‫تماس ‪ :‬اريك سوتاس‪ ,‬دبير كل‪ ,‬سازمان جهاني عليه شكنجه‬
‫اطالعيه كميته ايتاليايي هلسينكي‬
‫عضو فدراسيون بين المللي هلسينكي براي حقوق بشر‬
‫رم‪ 26-‬اوت ‪2010‬‬

‫فراخوان‬
‫جنگ كثيف عليه ساكنان اشرف را متوقف كنيد‬
‫بيش از ‪ 6‬ماه است كه گروهي از ماموران حكومت ايران تحت نام ”خانواده ساكنان اشرف”‬
‫با حمايت كميته سركوب اشرف يك ارگان دولتي عراق‪ ،‬در ورودي اشرف جمع شده و با‬
‫بلندگوهاي قوي شكنجه رواني عليه ساكنان اشرف اعمال مي‌كنند‪ .‬اين مزدوران رژيم ايران‬
‫با ايجاد تحريك زمينه‌سازي حمله و قتل عام آنان را مهيا مي‌كنند‪ .‬شرايط بيماراني كه در‬
‫بيمارستان كمپ‪ ،‬در نزديكي ورودي بستري هستند وخيم‌تر مي باشد‪.‬‬
‫آزار با سر و صدا‪ ،‬اذيت رساندن به بيماران‪ ،‬تحريك و تهديد به كشتار و آتش زدن‪ ،‬زير‬
‫پاگذاشتن اوليه‌ترين نرمها در هر كشوري است كه كمترين قانوني در آن حاكم باشد‪.‬‬
‫بي‌ترديد اين اقدامات برخالف قوانين بين‌المللي و تجاوز به كنوانسيونهاي ژنو در مورد پناهندگان‬
‫مي باشد و اين رفتار‪ ،‬قوانين انساندوستانه و حقوق بشر را لگد مال مي‌كند‪.‬‬
‫در همين دوران‪ ،‬سفارتهاي عراق در كشورهاي مختلف از دادن ويزا خانواده هاي ساكنين‬
‫اشرف كه خواستار ديدار از اشرف مي‌باشند خودداري مي‌كند‪ .‬از شروع سال ‪ 2009‬تا كنون‬
‫صدها تن هستند كه به سفارتهاي عراق مراجعه كرده‌اند و درخواست آنها پذيرفته نشده است‪.‬‬
‫بسياري از خانواده‌هايي هم كه در فاصله سالهاي ‪ 2003‬تا ‪ ،2008‬دوراني كه حفاظت اشرف‬
‫به‌عهده نيروهاي آمريكايي بود‪ ،‬خانواده‌ها در بازگشت به ايران دستگير شده و هم‌اكنون حداقل‬
‫‪ 200‬تن از آنان در زندان بسر مي‌برند و ‪ 5‬تن از آنان به نامهاي محمد علي صارمي‪ ،‬جعفر‬
‫كاظمي‪ ،‬محسن دانشپور مقدم و پسرش احمد دانشپور مقدم و محمد علي حاج به خاطر سفر‬
‫به اشرف و حضور بستگانشان در اشرف‪ ،‬به اعدام محكوم شده‌اند‪.‬‬
‫با توجه به نكات فوق‪،‬‬
‫ما اين جنگ كثيف رواني عليه ساكنان اشرف را محكوم نموده و از سازمان‬ ‫‪- 1‬‬
‫ملل متحد و دولت آمريكا مي‌خواهيم تا از دولت عراق بخواهند كه به اين‌كار پايان‬
‫داده و مزدوران رژيم ايران را از ورودي اشرف جمع كند و به محاصره ظالمانه عليه‬
‫اشرف پايان بخشد‪.‬‬
‫از سازمان ملل مي‌خواهيم براي ممانعت از يك حمام خون در اشرف‪،‬‬ ‫‪- 2‬‬
‫ترتيباتي اتخاذ نمايد تا تيم ناظر يونامي مجددًا در اشرف مستقر شود و از نيروهاي‬
‫آمريكايي مي‌خواهيم تا هم براي تضمين حفاظت ساكنان اشرف و هم براي تأمين‬
‫حفاظت تيم يونامي به طور دائمي در اشرف مستقر شود‪.‬‬

‫رم‪ 26 ،‬اوت ‪2010‬‬


‫آنتونيو استانگو‬
‫رئيس كميته ايتاليايي هلسينكي‬

You might also like