You are on page 1of 16

‫‪1‬‬

‫ویکتور برگن‬
‫پایان نظریه‌پردازی هنر‬
‫*‬
‫نیر طهوری‬
‫ّ‬

‫تـاریخ دریــافت مقاله‪1391/07/16 :‬‬


‫تـاریخ پذیـرش مقاله‪1392/01/28 :‬‬
‫چکیده‬

‫ویکتور برگن‪ ،‬هنرمند و عکاس انگلیسی‪ ،‬متأثر از فیلسوفان و نظریه‌پردازانی چون کارل مارکس‪ ،2‬زیگموند فروید‪ ،3‬ژاک دریدا‪،4‬‬
‫میشل فوکو‪ ،5‬روالن بارت‪ 6‬و ژاک الکان‪ ،7‬در زمینۀ کانسپچوال‌آرت‪ ،‬نقد و نظریه‌پردازی هنر از شهرتی به‌سزا برخوردار است‪ .‬او‬
‫به مناسبت برپایی نمایشگاهی از آثارش در انستیتوی هنرهای معاصر و گالری کِتلزیارد‪ 8‬در کمبریج (‪1984‬م)‪ ،‬هم‌چنین انتشار‬
‫کتابی (مجموع ‌ه مقاالت) با عنوان پایان نظریه‌پردازی هنر‪ 9‬در ‪1986‬م کاندید جایزۀ ترنر شد‪ .‬او در این کتاب «پایان نظریه‌پردازی‬
‫هنر» را در برابر دیگر نظریه‌ها در حوزۀ «پایان هنر» ارائه می‌کند که مهم‌ترین‌شان نظریۀ آرتور دانتو است‪ .‬عالوه بر این‪ ،‬مجموعه‬
‫مقاالتی شامل نوشته‌ها‪ ،‬گفتگوها‪ ،‬نشست‌های علمی و تعدادی از نظریه‌های هنری او که به ترتیب زمانی مرتب شده‌اند‪ ،‬در کتابی‬
‫به نام متن‌های موازی‪ 10‬نیز در سال‌های اخیر به چاپ رسیده است‪.‬‬
‫به نظر برگن‪ ،‬نظریه‌پردازی هنر که با شکل‌گیری نظام به‌هم‌پیوستۀ تاریخ هنر‪ ،‬استتیک و نقد در عصر روشنگری آغاز شد‪،‬‬
‫در مدرنیسم متأخر به اوج خود رسید و در دورۀ معاصر پایان یافته است‪ .‬بدین ترتیب‪ ،‬به‌رغم چنین نظریه‌ای‪ ،‬او خود به نوعی‬
‫نظریه‌پردازی و نقد هنر دست می‌زند‪ ،‬زیرا هر نوع بحث نظری در باب هنر ماهیتاً از خصلت نظریه‌پردازی برخوردار است‪ .‬از این‬
‫رو‪ ،‬می‌توان نظریۀ او را نوعی تناقض‌نما به شمار آورد‪ ،‬زیرا او خود هنرمندی است که به نقد و نظریه‌پردازی هنر هم مبادرت‬
‫می‌ورزد‪ .‬روشن است که هرگاه اثر هنری مورد بحث قرار گیرد‪ ،‬خواه‌ناخواه به بوتۀ نقد و نظر نیز گذاشته می‌شود‪.‬‬
‫مقالۀ حاضر مروری است بر دیدگاه‌‌های او که از منظر روانشناسی فرویدی در حوزۀ کانسپچوال‌آرت به هنر می‌پردازد‬
‫و شخصیت هنرمند را برآمده از ساختار طبیعی روان انسان در فرایند شکل‌گیری و رشد اجتماعی می‌بیند‪ .‬برگن نه تنها‬
‫نظریه‌پردازی هنر را در نظام به‌هم‌پیوستۀ تاریخ هنر‪ ،‬نقد و استتیک بیان می‌کند که هم‌چنین هنر را در چرخه‌ای از سیاست و‬
‫ل‬
‫اقتصاد قرار می‌دهد‪ .‬بدین ترتیب‪ ،‬آثار هنری نیز چیزی جز برساختۀ این نظام به‌هم‌پیوست ‌ه نیستند‪ .‬به نظر او آثار کانسپچوا ‌‬
‫خود بیانگر نظریه‌‌اند و به عبارتی ساده‌تر‪ ،‬اینک هنر خود به نظریه و نقد تبدیل شده است و بنابراین‪ ،‬نظریه‌پردازی هنر به شکل‬
‫نظری به پایان رسیده است و در قالب آثار هنری ارائه می‌شود‪ .‬می‌توان افزود که عالم هنر را بیش از این نیازی به وجود دو طبقۀ‬
‫منتقدان و نظریه‌پردازان نیست!‬

‫کلیدواژه‌ها‪ :‬ویکتور برگن‪ ،‬پایان نظریه‌پردازی هنر‪ ،‬کانسپچوال‌آرت‪ ،‬نقد‪ ،‬استتیک‬

‫* عضو هیئت علمی پژوهشکده هنر‪ ،‬فرهنگستان هنر ‪ntahoori@gmail.com‬‬


‫سال اول‪ ،‬شماره ‪ ،5‬پاییز ‪1391‬‬ ‫فصلنـامه‬

‫چشم برگن‪ ،‬دانتو کسی است که خود را در مسئولیت‬ ‫برگن سلسله مقاله‌هایش را در مقام هنرمندی می‌نویسد‬
‫‌اعالم پایان هنر گماشته است‪ ،‬و به چشم دانتو‪ ،‬برگن‬ ‫که آثارش را در نمایشگاه‌ها و موزه‌ها به نمایش‬
‫باید نسبت به پُرمعناترین ظهور روح مطلق نابینا باشد‪.‬‬ ‫می‌گذارد‪ ،‬در دانشگاه و محافل هنری سخنرانی می‌کند‬
‫به‌طور خالصه‪ ،‬آنچه برگن موفق می‌شود تا در فحوای‬ ‫و به تعلیم دروس «نظری» به دانشجویانی می‌پردازد‬
‫پرسش از پایان هنر تغییر دهد‪ ،‬تبدیل نظریۀ پایان‬ ‫که هنوز فارغ‌التحصیل نشده‌اند؛ با این هدف که‬
‫پایان نظریه‌پردازی هنر است‪ .‬او با این تمهید‪ ،‬و‬
‫ِ‬ ‫هنر به‬ ‫نظریه‌هایش در جستارهای دانشگاهی‪ ،‬هم بحث‌انگیز‬
‫تبدیل پرسش به چیزی بسیار شبیه به پایان امپراتوری‬ ‫باشند و هم کاربردی‪ .‬بدین ترتیب‪ ،‬او موقعیتی در تقابل‬
‫شوروی‪ ،‬به دیدگاهی عقب‌نشینی می‌کند که هیچ‬ ‫با هر دو نهاد دانشگاه و نمایشگاه برگزیده است‪ .‬یکی‬
‫ندانستن از رابطۀ میان هنر و نظریۀ انتقادی است‪ .‬او به‬ ‫از کارکردهای نوشته‌های او این است که ورودش را به‬
‫نقش عملی نظریه‌پردازی هنر و نقد نظری هنر به دیدۀ‬ ‫‌ـ سیاسی تسهیل می‌کند‪ ،‬و‬ ‫مباحث معمول فرهنگی ‌‌‬
‫تردید می‌نگرد‪ ،‬اگرچه به روشنی از بررسی دقیق هنر‬ ‫دیگر این‌که امکان پرداختن به آثا ِر هنری خودش را نیز‬
‫در ارتباط با فرهنگ و تاریخی که آن را در بر می‌گیرد‪،‬‬ ‫در چهارچوب تاریخی و نظری برایش فراهم می‌آورد‪.‬‬
‫جانبداری می‌کند‪)Margolis, 1997: 4( .‬‬ ‫او تالش می‌کند که تمرکز بر نظریه را از طریق «نظام‬
‫برگن تأکید می‌کند که امروزه توجه به تغیی ِر‬ ‫ترکیب»ی»‪ ،11‬متشکل از عکاسی و متن‪ ،‬بیان کند‪Bur�( .‬‬
‫بنیادین میان نشانه‌شناسی «کالسیک»‪ ،‬که در نیمۀ‬ ‫‪)gin, 1986: Preface; viii- ix‬‬
‫دهۀ ‪1960‬م به اوج خود رسید‪ ،‬و نشانه‌شناسی رایج از‬ ‫برگن در متن‌های موازی‪ ،‬با ذکر تاریخ ظهور‬
‫حدود دهۀ ‪1970‬م به بعد‪ ،‬امر پیش پا افتاده‌ای به نظر‬ ‫کانسپچوال‌آرت‪ 12‬در اوایل دهۀ ‪1970‬م‪ ،‬به جستجوی‬
‫می‌رسد‪ .‬این تغییر ـ‌ـ که نه تنها اصول نشانه‌شناسی که‬ ‫مبانی نظری آثار هنر اجتماعی پست‌کانسپچوال در‬ ‫‪8‬‬
‫همۀ نظام‌های نظری را تحت تأثیر خود قرار می‌دهد‬ ‫نمونه‌های غیرغربی نظیر مائوئیسم و فرمالیسم روسی‬
‫ـ‌ـ ساختار دوگانگی کالسیک میان سوژه و ابژه را‬ ‫می‌پردازد و مقوالتی مانند سیاست‌های جنسی و‬
‫کنش‬‫ِ‬ ‫مفسر دیگر بیرون از‬ ‫«دگرگون» کرده است ـ ّ‬ ‫جنسیت را در نقد روانشناختی پیش می‌کشد‪ .‬به‌عالوه‪،‬‬
‫ّ‬
‫تفسیر نیست‪ ،‬حاال سوژه‪ ،‬خود بخشی از ابژه است‬ ‫متعاقب نظریۀ پایان نظریه‌پردازی هنر‪ ،‬یافته‌هایش را‬
‫(‪ )Burgin, 1997: 158‬همان‌طور که «نه فضایی برای‬ ‫دربارۀ عالم هنری آشکار می‌کند که با جهت‌یابی به‬
‫بازنمایی بدون سوژه وجود دارد و نه هیچ سوژه‌ای بدون‬ ‫سوی مد‪ ،‬به ثروت فوق‌العاده‌ای دست یافته است‪ .‬او‬
‫یک فضاست‪ .‬بنابراین‪ ،‬هیچ سوژه‌ای بدون مرز نیست»‬ ‫نظریه‌پردازی هنر را نشأت گرفته از مسائل اجتماعی‪،‬‬
‫(‪ .)Ibid,163‬به عقیدۀ برگن‪ ،‬بخش اعظم تزلزل حاصل‬ ‫سیاسی‪ ،‬و اقتصاد جهانی‌شده می‌‌بیند‪ ،‬همان‌طور که آن‬
‫از «وضعیت پست‌مدرن» و عامل وابسته به آن‪ ،‬یعنی‬ ‫را متأثر از تکنولوژی و خشونت توصیف می‌کند‪.‬‬
‫«بحران بازنمایی»‪ ،14‬امر تازه‌ای نیست‪ ،‬بلکه همان‬ ‫او که کانسپچوال‌آرت را عصیانی علیه مدرنیسم بیان‬
‫وضعیت سوبژکتیویته است که فقط به وضعیت بازنمایی‬ ‫می‌کند‪ ،‬هم‌زمان با نظریۀ «پایان هنر»‪ 31‬دانتو ــ که‬
‫در بحران تظاهر می‌کند‪)ibid, 166( .‬‬ ‫قرن بیستم را عصر بیانیه‌های هنری و نظریه‌پردازی‬
‫در دهۀ ‪1980‬م‪ ،‬پست مدرنیسم به نظریۀ مهمی‬ ‫خوانده بود ــ بر این نکته انگشت می‌گذارد که آنچه‬
‫هم در هنرهای تجسمی و هم در نظریۀ اجتماعی تبدیل‬ ‫پایان یافته «نظریه‌پردازی هنر» است نه «هنر»؛‬
‫شد و فهم دقیق آن در اصطالح‌های بومی محض‪،‬‬ ‫اگرچه به عقیدۀ دانتو در پیروی از هگل‪ ،‬چون هنر به‬
‫گرایش اصلی عالم هنر را تشکیل می‌داد؛ مثل هر‬ ‫نظریه و نقد تبدیل شد‪ ،‬پایان‌یافته تلقی گردید‪ .‬جوزف‬
‫صورت هنری دیگری که پس از بروز بحران مدرنیسم‬ ‫‌‌‬ ‫مارگولیس‪ ،‬از مخالفان نظریۀ پایان هنر‪ ،‬می‌نویسد‪ :‬به‬
‫دارد که کلمنت گرینبرگ در نوشته‌های خود به کار‬ ‫در دفاع از استتیک مدرن‪ ،‬به چنین ظهوری گرایش‬
‫برده است‪ ،‬یعنی همان جایگاهی که مدرنیسم کنونی در‬ ‫یافته بود‪ .‬در اواخر دهۀ هشتاد قرن بیستم حتی نقاشی‬
‫هنرهای تجسمی بنیاد می‌گذارد (‪ .)Ibid,1‬برگن مقالۀ‬ ‫نئواکسپرسیونیستی هم‌زمان با پست‌مدرنیسم رواج‬
‫«آوانگارد و کلیشه»‪ 17‬نوشتۀ گرینبرگ (‪Greenberg,‬‬ ‫یافت‪ ،‬هرچند پست‌مدرنیسم در چهارچوب یک نظام‬
‫‪ )1961: 3-21‬را در ‪1939‬م‪ ،‬توصیف یک فرهنگ گرفتار‬ ‫فلسفی خاص در حوزۀ نظریۀ فرهنگی‪ ،‬از مدرنیسم و‬
‫در محاصره می‌خواند(‪ . )Burgin, 1986, 2‬گرینبرگ‬ ‫«نئواکسپرسیونیسم» یکسان حمایت کرده است‪ .‬این‬
‫از بحران مشابهی در فرهنگ غرب سخن می‌گوید که‬ ‫نظام تا به امروز هم‪ ،‬برای ادراک هنر اصطالح‌هایی را‬
‫پیش از دورۀ مدرن به ارزش‌های تثبیت‌شده‌ای در هنر‬ ‫به دست می‌دهد که ابتدا در دورۀ روشنگری طرح شد‪:‬‬
‫‪18‬‬
‫دانشگاهی منجر‌شد‪ :‬تحجر فرهنگی‪ .‬در بحران فعلی‪،‬‬ ‫«نبوغ»‪« ،‬بیان»‪[« ،‬هنرهای] تجسمی محض‪« ،»15‬اثر‬
‫پدیدۀ بی‌‌سابقۀ آوانگارد «حفظ حرکت فرهنگی» را‬ ‫حد «شاهکار»)‬‫[هنری]» (و تعالی بخشیدن به آن تا ّ‬
‫با خیزش هنر به بیان مطلقی وعده می‌دهد که تمام‬ ‫و غیره‪ .‬برگن‪ ،‬با ر ّد مداوم این اصطالح‌ها‪ ،‬رسیدن به‬
‫قرابت‌ها و تضاد‌ها یا در آن حل می‌شوند یا نامربوط تلقی‬ ‫ریشۀ هنرهای تجسمی در نظریۀ فرهنگی معاصر را‬
‫می‌گردند؛ امری که با دور کردن جهان از «اغتشاش‌های‬ ‫مد نظر داشته است تا پرداختن به تاریخ‬ ‫بیشتر در ّ‬
‫ایدئولوژیکی و خشونت» به انجام خواهد‌رسید‪ .‬هم‌زمان‬ ‫هنر و استتیک س ّنتی‪ .‬به‌عالوه‪ ،‬او اندیشیدن به هنر‬
‫با ظهور آوانگارد‪« ،‬توده‌های جدید شهری‪ ،‬برای ارائۀ‬ ‫را جدا از مسائل سیاسی‪ ،‬یا فهم مسائل سیاسی را در‬
‫نوعی فرهنگ متناسب با مصرف خود به جامعه فشار‬ ‫ی ‌ـ اقتصادی صرف‪ ،‬بدون نظریه‌ای‬‫اصطالح‌های اجتماع ‌‬
‫می‌آوردند‪[ ...‬و] نوعی کاالیی شدن‪ 19‬را توصیه می‌کردند‪:‬‬ ‫دربارۀ ناخودآگاهی نمی‌پذیرد‪ .‬در نظر برگن‪ ،‬اندیشیدن‬
‫‪9‬‬ ‫فرهنگ قالبی کلیشه‌ای‪ ،‬سرنوشت کسانی بود‪ ...‬که به‬ ‫به «هنر تجسمی» خارج از کارکرد زبان بی‌معنی است‪،‬‬
‫ارزش‌های فرهنگ اصیل حساس نبودند»‪ .‬در کلیشه‬ ‫همان‌طور که از ستایش سلسله‌مراتبی هم‌چون «هنر‬
‫«میان هنر و زندگی هیچ جدایی نیست»‪ .‬آنجا که‬ ‫زیبا»‪« ،‬هنر بومی» و «وسایل ارتباط جمعی» سر باز‬
‫ارزش‌های هنر آوانگارد بازتاب ارزش‌های منعکس‌شده‬ ‫می‌زند‪)Burgin, 1986, 82( .‬‬
‫از سوی ناظر «فرهیخته» است‪ ،‬ارزش‌های کلیشه‌ای در‬
‫اثر هنری وارد می‌شوند تا «لذت بدون تأمل» را فورا ً‬ ‫مدرنیسم در اثر هنری‬
‫در دسترس قرار دهند‪ .‬چون در کلیشه هیچ ضرورتی‬
‫نیست‪ ،‬خود سخت به همان چیزی نیاز دارد که هیتلر‬ ‫برگن در نخستین مقالۀ کتاب پایان نظریه‌پردازی هنر‪،‬‬
‫و استالین‪ 20‬می‌بایست مانند یک‌دیگر ــ بدون توجه به‬ ‫«مدرنیسم در اثر هنری» (‪ ،)Ibid, 1-28‬از نوشته‌های‬
‫سلیقۀ شخصی ــ بدان رضایت داده باشند‪ .‬دیکتاتورها‬ ‫گرینبرگ‪ 16‬ــ که دانتو او را بزرگ‌ترین راوی مدرنیسم‬
‫بنا بر ضرورت سیاسی‪ ،‬می‌بایست «با پایین آوردن‬ ‫می‌خواند ــ کمک می‌گیرد تا دیدگاه‌های خود را دربارۀ‬
‫فرهنگ توده‌ها در سطح خویش» به تملّ ِق از آن‌ها‬ ‫مدرنیسم بهتر شرح دهد‪ .‬در گزیده‌های او از دیدگاه‌های‬
‫بپردازند‪ .‬سطح فرهنگی توده‌ها نمی‌تواند در خالل‬ ‫گرینبرگ‪ ،‬می‌توان توجه ویژه‌ای را به آمیختگی هنر با‬
‫حالت‌های سرمایه‌داریِ موجو ِد تولید باال رود‪ ،‬فقط یک‬ ‫سیاست‪ ،‬ایدئولوژی و ویژگی‌های اجتماعی دریافت‪ .‬در‬
‫پاسخ سوسیالیستی به مسائل تولید می‌تواند فراغت الزم‬ ‫تاریخ پرداختن به هنر‪ ،‬نگاهی دوباره به ارتباط مدرنیسم‬
‫برای ستایش از هنر آوانگارد را به اکثریت اهدا کند‪.‬‬ ‫با هنرهای تجسمی در دورۀ جدید‪ ،‬برای بازگرداندن‬
‫سوسیالیسم یکی از ضرورت‌های ‪1939‬م بود که نه تنها‬ ‫آن به موقعیت اصلی خود‪ ،‬یعنی تولید اجتماعی معنا‬
‫در نیاز به یک فرهنگ تازه جذابیت داشت بلکه «به‬ ‫ارزشمند است‪ .‬برای برگن مدرنیسم همان معنایی را‬
‫سال اول‪ ،‬شماره ‪ ،5‬پاییز ‪1391‬‬ ‫فصلنـامه‬

‫شدن‬
‫ِ‬ ‫مباحث دربارۀ هنر هم‌چون کاال و چگونگی تبدیل‬ ‫سادگی برای حفظ آنچه ما در فرهنگ فعلی خود داریم»‬
‫شیء به کاالی هنری در دهۀ ‪1980‬م می‌پرسد‪ :‬چرا نقد‬ ‫نیز الزم می‌نماید‪)Greenberg, 1961, ibid( 21.‬‬
‫قرن بیستم کم‌تر به این امر توجه کرده است که «هنر‬ ‫به نظر برگن‪ ،‬مستقیم‌ترین الیۀ معنایی در مقالۀ‬
‫چیست و به چه می‌پردازد؟»‪ .‬به گفتۀ برگن‪ ،‬صورت‬ ‫گرینبرگ را باید هم‌چون اعتراضی به رشد هنرستیزی‬
‫مسلط نقد هنر و بازار ــ که یک نقد سوسیالیستی ـ‬ ‫تمامیت‌خواه پیش از جنگ جهانی دوم خواند‪ .‬توجه به‬
‫مارکسیستی بود ـ‌ـ در وهلۀ اول پاسخ روشنی برای‬ ‫استفادۀ خاص گرینبرگ از اصطالح «کلیشه»‪ ،‬موضع‬
‫توضیح این سؤال ندارد که چرا چنین چیزهای خاصی‬ ‫او را در نگاه به فرهنگ «واقعی» توده روشن می‌کند‪.‬‬
‫(آثار هنری) ساخته می‌شوند‪ ،‬همان‌طور که هیچ‬ ‫به نظر او‪ ،‬مثالی از آنچه ممکن است امروزه کلیشه‬
‫تحلیلی از کارکرد هنر به مثابۀ کاال یا حتی نمایشگاه‬ ‫خوانده شود توکویل‪ 22‬در توصیف ورود به نیویورک از‬
‫هم‌چون یک نهاد هم نمی‌تواند بیانگر علت آن باشد‪ .‬به‬ ‫ایست‌ریور (رودخانۀ شرقی) به دست داده است‪ ،‬این‌که‬
‫نظر می‌رسد ما در لحظه‌ای از تاریخ هستیم که هویت‪،‬‬ ‫ن کوچک با مرمر سفید و تعدادی‬ ‫«مشاهدۀ چند مکا ‌‬
‫سرلوحۀ مسائل سیاسی را تشکیل می‌دهد‪ ،‬ما در دورۀ‬ ‫از ویژگی‌های مربوط به معماری کالسیک‪ ،‬در امتداد‬
‫روانشناسی‬
‫ِ‬ ‫سیاست‌های هویتی قرار گرفته‌ایم‪ .‬ادبیاتِ‬ ‫ساحل‪ ،‬با فاصله‌ای از شهر» تعجبش را برانگیخته بود و‬
‫تحلیلی‪ ،‬دربارۀ این‌که چگونه مفهومی از هویت در مقام‬ ‫روز بعد با بررسی دقیق‌تر آنچه که توجهش را بیش‌تر‬
‫اول جای می‌گیرد‪ ،‬حرف‌های زیادی برای گفتن دارد که‬ ‫به خود جلب کرده بود‪ ،‬درمی‌یابد که دیوارها از آجر‬
‫تصویر‪ ،‬یکی از راه‌های شکل‌گیری آن است‪ 27.‬مفهوم‬ ‫شسته‌شده بودند و ستون‌ها از چوب رنگ‌شده( (�‪Toc‬‬
‫«عدم شناخت»‪ 28‬که الکان بدان رجوع می‌کند‪ ،‬به‌واسطۀ‬ ‫‪ .)queville, 1945: 54‬اینجا در فقدان «مصالح اصیل»‬
‫تصویر‪ ،‬اساساً هم در هنر و هم در سیاست‌‌های هویتی‬ ‫با چیزی روبه‌روییم که رقت‌انگیزتر از آن است که با‬ ‫‪10‬‬
‫اهمیت دارد‪ .‬به‌یقین‪ ،‬برجسته‌ترین مباحث دهۀ‪1970‬م‪،‬‬ ‫موریس‪ 23‬و پس از او باوهاوس‪ 24‬به نظر می‌رسید‪ .‬ویژگی‬
‫بیش از آن‌که موضوع مشخصی مانند تصاویر زنان‬ ‫آشکار کلیشه این است که شیوۀ خود را از یک فرهنگ‬
‫باشند‪ ،‬مسائل فمینیستی بوده‌اند‪ .‬یکی از سرچشمه‌های‬ ‫«برتر» تثبیت‌شده اخذ می‌کند‪ .‬گرینبرگ در به کار بردن‬
‫اشتیاق به تصویرسازی یا هنر‪ ،‬خواست دستیابی به‬ ‫اصطالح کلیشه برای هنر رسمی روسیه‪ ،‬آلمان و ایتالیا‬
‫موقعیتی در جهان است که بتوان در آن فضایی برای‬ ‫در دهۀ ‪1930‬م محقّ است؛ آنجا که محتوای احساسی و‬
‫هویت ساخت؛ یک فضای سوبژکتیو‪ .‬مشکل این است‬ ‫تبلیغاتی پرمدعا به جلوه درمی‌آمد و در لباس قراردادی‬
‫که فضای هویتی همیشه پیش از تولد وجود دارد‪.‬‬ ‫«هنر» ارائه می‌شد‪ .‬او هم‌چنین از چیزی سخن می‌گوید‬
‫جنسیت فرد با یک جهت‌گیری اصولی‪ ،‬مانند زهدانی‬ ‫ّ‬ ‫که «آلمانی‌ها به آن نام شگفت‌انگیز «کلیشه» دادند‪:‬‬
‫است که برای شکل دادن به انعطاف‌پذیری سوبژکتیویته‬ ‫هنر بازاری عوام‌پسند‪ ،‬جلد مجالت‪ ،‬تصاویر‪ ،‬تبلیغات‪،‬‬
‫تالش می‌کند‪ .‬بخشی از سیاست‌های بازنمایی (در آثار‬ ‫داستان‌های ساده و آبکی‪ُ ،‬کمِدی‌ها‪ ،‬موسیقی کوچۀ‬
‫هنری)‪ ،‬کوشش در جابه‌جایی چنین زهدانی است ــ که‬ ‫تین‌‌پن‪ ،‬رقص پتﭗ‪ 25‬سینمای هالیوود و غیره‪Bur�( .»...‬‬
‫حد زیادی ساخته و پرداختۀ تصورات خاصی است‬ ‫در ّ‬ ‫‪)gin, ibid, 3‬‬
‫جنسیت‌ها و دیگر شکل‌های جامعه‬ ‫ّ‬ ‫‌ــ تا دیگر سوژه‌ها و‬
‫نیز امکان موجودیت یابند‪.‬‬ ‫هنر‪ :‬اقتصاد‪ ،‬سیاست و جنس ّیت‬
‫در عالم هنری که تقریباً به شکل تمام‌عیاری عادت‬
‫به پول‌سازی آن را هدایت می‌کند‪ ،‬همین مسئله منشأ‬ ‫الرا کاتینگهام در مصاحبه‌ای با برگن ـ که در مجلۀ هنر‬
‫عالقۀ مداوم برگن در تولید هنر بوده است‪ .‬به نظر او‪،‬‬ ‫فراوانی رواج‬
‫ِ‬ ‫معاصر‪ 26‬منتشر شده است ـ با صحبت از‬
‫آن‌گونه باشند‪ .‬اما آن‌ها می‌توانند آن بخش خطاکار‬ ‫هنر و سیاست نه فقط موضوع خودآگاهی خودجوش‬
‫خود را در نوعی از صورت‌های هنری (مثل آثار جولیان‬ ‫و تصمیم‌گیری مشتاقانه برای پدیدآوردن اثر هنری‬
‫اشنابل‪ )33‬بخرند‪.‬‬ ‫هستند‪ ،‬بلکه در فرایندهای ناخودآگاه هم دخالت‬
‫برگن با کاتینگهام موافق است که چنین امری را در‬ ‫می‌کنند‪ .‬در حرکت مداوم ناخودآگاهی در زندگی‬
‫هنر نوعی پیت ‌ر ـ‌پَن‌گرایی‪ 34‬می‌شمرد؛ البته اگر پیترپَن‬ ‫جنسیت را نیز در‬‫ّ‬ ‫سیاسی‪ ،‬باید بُعد روانشناختی ‌ ‌ـ‬
‫کسی باشد که بدن آلوده به مدفو ‌ع خود را بر روی یک‬ ‫سیاست منظور کرد‪ .‬بیش‌تر تمایل به آن است که به‬
‫سطح صاف می‌مالد‪ .‬او می‌گوید‪ :‬این چیزی است که‬ ‫سیاست با اصطالحات عقلی اندیشیده شود‪ ،‬اما در میان‬
‫همۀ ما در این نقط ‌ه از تاریخ خود بدان پرداخته‌ایم و‬ ‫طبقۀ کارگری که با انتخاب ریگان‪ 29‬بیکار می‌شدند‪ ،‬چه‬
‫می‌خواهیم به آن بازگردیم‪ ،‬چون در این جامعه می‌توان‬ ‫توجیهی برای جذابیت گرایش به او می‌توان یافت؟ و یا‬
‫به چنین کاری مبادرت ورزید‪ .‬می‌توان مردم را مثل‬ ‫گرایش به آرنولد شوارزنگر‪ ،30‬پس از ورودش به سیاست‪،‬‬
‫جانشینی خرید تا ما را بازنمایی کنند‪ .‬می‌توان آثار‬ ‫‪31‬‬
‫چه منطقی دارد؟‬
‫تولیدی آن‌ها را روی دیوار آویخت‪ .‬در واقع‪ ،‬می‌توان‬ ‫موضوع خودآگاهانۀ آثار برگن‪ ،‬مداخلۀ تصویر و‬
‫از آویختن مدفوع خود بر دیوار با این بهانه لذت برد‬ ‫ناخودآگاهی در زندگی سیاسی و در سیاست زندگی‬
‫که کار فرد دیگری است‪ ،‬یا این‌که چنین چیزی اص ً‬
‫ال‬ ‫روزمره است‪ .‬به نظر او‪ ،‬یکی از دالیل مقاومت شدید‬
‫بد نیست‪ ،‬بلکه ‪ ...‬مقدس است‪ ،‬طال است‪ .‬یکی دانستن‬ ‫در برابر فرایند هنر‪ ،‬به منزلۀ کنشی فعاالنه‪ ،‬جدایی‬
‫ناخودآگاهانۀ مدفوع و پول از همان آغاز روانشناسی‬ ‫هنرمندان ــ در مقام کسانی که باید بیانی نامفهوم و‬
‫‪35‬‬
‫تحلیلی مورد توجه قرار گرفت‪.‬‬ ‫ناخوانا داشته باشند ــ از منتقدان است؛ منتقدانی که در‬
‫‪11‬‬ ‫برگن تجارت را هم مانند استتیک یورشی به هنر‬ ‫صحبت کردن ماهرند و می‌توانند آثار هنرمندان را توضیح‬
‫می‌داند‪ .‬به نظر او هیچ صورتی از هنر ماهیتاً و به شکلی‬ ‫دهند‪ 32.‬او چنین امری را نتیجۀ ارتباط نیمه‌بیولوژیک‬
‫سیاسی افراطی نیست‪ ،‬از جمله راه‌کارهای افراطی در‬ ‫هم‌زیستی هنر با نقد می‌داند که در اواخر قرن هجدهم‬
‫تولید هنر واکنشی (مثل آثار جف کوونز‪ ،36‬ریچارد‬ ‫میالدی به منزلۀ قالب و چهارچوب نهاد هنر ظهور کرد‪.‬‬
‫پرینس‪ 37‬یا دیوید َسل‪ .)38‬بسیاری از آثار محافظه‌کارانۀ‬ ‫پرداختن هنرمندان به هنر «بدون اندیشیدن به آن»‬
‫دهۀ ‪1980‬م اساساً نمی‌توانستند فضای آزادی داشته‬ ‫و بدون هیچ نسخۀ پیچیده‌شده‌ای از گذشته‌های دور‪،‬‬
‫باشند‪ ،‬اگر چنین فضایی پیش‌تر در آثار حاصل از‬ ‫به این معنی نیست که آن‌ها به شکلی خام و بدون‬
‫سیاستی آگاهانه‪ ،‬نظیر اواخر دهۀ ‪1960‬م و اوایل دهۀ‬ ‫هیچ‌گونه نظریه‌ای کار می‌کنند‪ ،‬بلکه بیش‌تر به این‬
‫‪1970‬م ایجاد نشده بود‪ .‬برگن‪ ،‬ادعا می‌کند که بنیاد‬ ‫معنی است که قادر به بیان نظریۀ خود دربارۀ چیستی‬
‫فرهنگی قدرت متمرکز جامعۀ غرب بر صورت‌های‬ ‫هنر به صورت شفاهی نیستند‪ .‬نظریه چنان در آن‌ها‬
‫مشخصی از مردی و مردانگی استوار است‪ ،‬سرمایه‌داری‬ ‫درونی شده که به رفتاری ناخودآگاه بدل گشته است‪.‬‬
‫و پدرساالری متأخری که سبب شد روی‌آوری به‬ ‫آنچه اهمیت دارد شکلک درآوردن بی‌خبرانۀ خام‌دستانه‬
‫فمینیسم شکل بگیرد‪ .‬به نظر او‪ ،‬هر مردی که توانایی‬ ‫در یک کاالی قابل فروش است‪ .‬به نظر او‪ ،‬خواست‬
‫استداللی فمینیسم را به‌گونه‌ای بفهمد که در او تغییری‬ ‫تعداد زیادی از مردم بازنمایی بخش کودکانۀ شخصیت‬
‫ایجاد شود‪ ،‬ناگزیر به منطق آن گرایش می‌یابد‪ .‬چنین‬ ‫خودشان است؛ نوعی تظاهر به بی‌گناهی با تجاوز از مرز‬
‫گرایشی در خود او‪ ،‬که مشخصاً دوران رشدش را پس از‬ ‫همۀ چیزهایی که مجاز به انجامش نیستند‪ .‬و از آنجا که‬
‫جنگ جهانی دوم گذرانده‪ ،‬در سال‌های اولیۀ زندگی‌اش‬ ‫موقعیت‌های مهمی را در جامعه و در نهادهای متفاوت‬
‫شکل گرفته است؛ زمانی که طبقۀ کارگر صنعتی در‬ ‫اشغال کرده‌اند‪ ،‬دیگر به خودشان اجازه نمی‌دهند که‬
‫سال اول‪ ،‬شماره ‪ ،5‬پاییز ‪1391‬‬ ‫فصلنـامه‬

‫دهۀ ‪1980‬م سرکوب شد‪ ،‬از دست دادن یک دهۀ کامل‬ ‫شمال بریتانیا کارهای زیادی می‌توانست انجام دهد‬
‫ـ دهۀ ‪1970‬م ـ هم‌چون دوره‌ای که گویی چیزی در آن‬ ‫ال خشن‪ ،‬بسیار مردانه محسوب‬ ‫که در یک فرهنگ کام ً‬
‫رخ نداده است (‪.)Burgin, 1986: 29‬‬ ‫می‌شد‪ .‬رشد کردن در چنین فرهنگی برای پسری که‬
‫برگن دورۀ رنسانس را آغاز شکل‌گیری ایدۀ هنر به‬ ‫از نظر فیزیکی ضعیف و از نظر عقلی و عاطفی حساس‬
‫ِ‬
‫ساخت یک شیء به منزلۀ کاال می‌داند‪.‬‬ ‫مثابۀ مهارت در‬ ‫است‪ ،‬احساس مداومی از عدم انطباق با تعریف معمول‬
‫پس از آن لسینگ بود که با قرار دادن ویژگی بصری اثر‬
‫‪40‬‬
‫مردانگی‪ ،‬به وجود می‌آورد‪ .‬به عقیدۀ او‪ ،‬تجربۀ رشد در‬
‫در برابر ویژگی ادبی آن‪ ،‬استتیک قرن هجدهم میالدی‬ ‫چنین فرهنگی برای مرد جوانی که چندان مطابقتی‬
‫را توسعه داد‪ .‬استتیک گرینبرگ‪ ،‬نقطۀ پایانی این‬ ‫با آن قاعده نداشت‪ ،‬او را قادر ساخته که هماهنگی‬
‫مسیر تاریخی است‪ .‬در کنار آن تاریخ هنر دیگری هم‬ ‫بیش‌تری با هم‌جنس‌گرایی مردانه و زنانه بیابد تا بتواند‬
‫هست‪ :‬تاریخ بازنمایی‪ .‬کانسپچوال‌آرت به همین تاریخ‬ ‫نقش از پیش تعیین‌شده‌ای را درک‬ ‫فشا ِر قرار گرفتن در ِ‬
‫بازمی‌گردد‪ ،‬تاریخی که خود به تاریخ راه می‌گشاید‪.‬‬ ‫کند که انطباق کاملی با آن احساس نمی‌کرده است‪.‬‬
‫تاریخی که در آن هنر دیگر نه مهارت در عمل تعریف‬ ‫پرورش یافتن در نظام طبقاتی ستمگرانه و ُکدگذاری‬
‫می‌شد‪ ،‬نه فرایند ساخت اشیای زیبا در قالبی خاص‪،‬‬ ‫شدۀ طبقۀ کارگر بریتانیا‪ ،‬خاطراتِ فراموش نشدنی از‬
‫بلکه بیش‌تر نمایش مجموعه اعمالی در بستری از‬ ‫احساس حقارت و زیردست بودن را در تجربۀ اشکال‬
‫کارهایی بود که بر چیزی داللت داشتند‪ ،‬هرچند شاید‬ ‫خشونت نمادین و واقعی در او به جای گذاشته‬‫ِ‬ ‫متفاوتِ‬
‫بر یک قالب متمرکز بودند‪ ،‬اما یقیناً به آن محدود‬ ‫است (‪)Cottingham, 1991, ibid‬‬
‫نمی‌شدند‪ .‬دغدغۀ اصلی کانسپچوال‌آرت‪ ،‬کار کردن در‬
‫زمینۀ نشانه‌شناسی جامعه بود‪ .‬هرچند دهۀ ‪1980‬م‪،‬‬ ‫هنر‪ :‬در غیبت حضور‬ ‫‪12‬‬
‫دورۀ کارهایی فراتر از آن‪ ،‬یعنی ظهور دوبارۀ توجه به‬
‫سیاست بود که نتیجۀ اولیه و مداوم آن‪ ،‬تولید آثاری بود‬ ‫برگن چنین نظریاتی را پیش‌تر در پایان نظریه‌پردازی هنر‬
‫که غالباً مسائل سیاسی روز را بازنمایی می‌کردند‪ .‬روش‬ ‫هم بیان کرده بود‪ .‬او در مقاله‌ای با عنوان «غیبت حضور‪:‬‬
‫دیگری هم بود که با اتکای کم‌تر بر «بازنمایی سیاسی»‪،‬‬ ‫کانسپچوالیسم و پست‌مدرنیسم»‪ ،39‬نمایش آثار هنری‬
‫ِ‬
‫«سیاست بازنمایی»‬ ‫بیش‌تر بر توجهی نظام‌مند بر‬ ‫را در نمایشگاه و موزه‪ ،‬بازنمود عقدۀ اختگی در نظریۀ‬
‫مبتنی بود که در آن نظریۀ سوژه با تبدیل شدن به‬ ‫فروید شمرد که به‌خصوص در آثار فمینیستی با همراه‬
‫یک اصطالح‪ ،‬با شرکت در نقد فرضیه‌های اومانیستی‪،‬‬ ‫داشتن نشانه‌های مسائل سیاسی آشکار است؛ همان‌طور‬
‫به شکل بحث‌‌انگیزی اهمیت یافت‪ .‬در این نظریه که بر‬ ‫که مارکس از آن در نزاع میان دو جنس سخن گفته بود‪.‬‬
‫روانشناسی تحلیلی استوار است‪ ،‬مخالفت با تصور «عقل‬ ‫به نظر برگن «کانسپچوال‌آرت» در مواجه ‌ه با ارزش‌های‬
‫سلیم» در معنای سنتی آن ضروری است (‪.)ibid, 39-40‬‬ ‫تثبیت‌شده و دشمنی با ابداعی بودن اثر در اواخر دهۀ‬
‫برگن‪ ،‬فرایند روانشناسی تحلیلی را مبتنی بر روندی‬ ‫حدی افراطی بود‬ ‫‪ 1960‬و اوایل دهۀ ‪1970‬م‪ ،‬غالباً به ّ‬
‫بیان می‌کند که در آن یک حیوان ‌ـ انسان کوچک یا‬ ‫که چیزی بیش از صِ رفِ محو کردن ارزش‌های استتیکی‬
‫طفل‪ ،‬به فردی با کارکرد اجتماعی (یا ضد آن) تبدیل‬ ‫را نشان می‌داد‪ .‬امروزه حیرت‌زدگی‌ها فروکش کرده و‬
‫می‌شود‪ .‬چنین امری اساساً بر درونی کردن جامعه به‬ ‫کانسپچوال‌آرت با آسودگی و بدون هیچ اشکالی در پردۀ‬
‫شکلی فردی استوار است‪ .‬به نظر فروید‪ ،‬انگیزۀ اقتصادی‬ ‫تاریخ هنر بافته شده است‪ .‬این یکی شدن به قیمت‬ ‫ِ‬
‫آخرین جایی است که محرک جامعۀ انسانی در آن پناه‬ ‫فراموش کردن بیش‌ترین تندروی‌ها در این هنر بود‪.‬‬
‫می‌گیرد‪ .‬همان‌طور که به نظر مارکس‪ ،‬ضرورت‌های‬ ‫به عقیدۀ او تقریباً چیزی با گرایش جهانی در عالم هنر‬
‫سپرده شده است‪)ibid, 40-41( 42.‬‬ ‫اقتصادی به منزلۀ نیاز به تولید روش‌هایی برای حمایت‬
‫جنسیت از همان آغاز‬
‫ّ‬ ‫برگن با انگشت گذاشتن بر‬ ‫از زندگی‪ ،‬صورت‌های ویژه و مشخص جامعه را شکل‬
‫شکل‌گیری جنین‪ ،‬مباحث دیگری را در توضیح نظریۀ‬ ‫می‌دهد‪ .‬فروید نیز ضرورت‌های مشابهی را در ایجاد‬
‫خود و انطباق آن با روانشناسی فروید طرح می‌کند‪:‬‬ ‫ساختار ویژۀ فردیت مشاهده کرده بود‪ .‬او در تمدن و‬
‫مهم‌ترین سؤالی که ممکن است دربارۀ هر یک از ما‬ ‫ناخرسندی‌‌های آن‪ 41‬با این پیام که هیچ تمدنی عاری‬
‫پرسیده شود‪ ،‬هنگامی که هنوز خود ما نمی‌توانیم آن را‬ ‫از ناخرسندی نیست هیچ نسخۀ آرمان‌شهرگرایانه‌ای را‬
‫بفهمیم‪ ،‬این است‪« :‬دکتر! پسر است یا دختر؟» پاسخ‬ ‫برای ایجاد خرسندی تجویز نمی‌کند‪ ،‬برای رسیدن به‬
‫این سؤال‪ ،‬تعیین‌کنندۀ شکل عمومی خواست‌های‬ ‫انگیزۀ اجتماعی ‌ ‌ـ اقتصادی‪ ،‬اقناع نیازهای غریزی فرد‬
‫جامعه از ماست‪ .‬یک نوزاد طبیعی به هنگام تولد از نظر‬ ‫یا باید به تعویق افتد یا انکار و سرکوب شود‪ .‬نتیجۀ‬
‫کالبدشناسی یا مذ ّکر است یا مؤنث‪ ،‬اما با روانشناسی‬ ‫فرایند اجتناب‌ناپذیر سرکوب‪ ،‬شکل‌گیری ناخودآگاه در‬
‫«مذ ّکر» یا «مؤنث» به دنیا نمی‌آید‪ .‬برای مثال‪ ،‬همۀ ما‬ ‫کنار فردیت آگاهانه است‪ .‬مسئله این است که «بودن به‬
‫با کلیشۀ مشخص زنانه‌ای آشناییم‪ :‬یک موجود اساساً‬ ‫چه معنی است؟»‪ ،‬نه به سبب موانع مادی و اقتصادی‬
‫منفعل و وابسته که عواطفش بر عقلش تسلط دارد و‬ ‫که با آن روبه‌رو می‌شویم‪ ،‬بلکه به دلیل خودی که از‬
‫تنها هدفش در زندگی خانه‌داری و مادری است‪ .‬در‬ ‫طریق درونی می‌شناسیم‪ ،‬آگاهی ــ ناخودآگاهی‪ ،‬ناتوان‬
‫گذشتۀ خیلی نزدیک‪ ،‬این نسخۀ «زنانه» از زن بودن‬ ‫از شناخت خود است ــ از تصویر خود ما و تصاویری که‬
‫جنسیت زیست‌شناختی زنان گریزناپذیر‬ ‫ّ‬ ‫به منزلۀ‬ ‫از دیگران داریم‪ ،‬همیشه تا حدی داستانی است‪ .‬واژۀ‬
‫بود‪ .‬دستاوردهای فمینیسم در زمینۀ نظریۀ فرهنگی‬ ‫داستان مفاهیمی مانند «روایی» و «نمایشی» به معنی‬
‫‪13‬‬ ‫از طریق بازنمایی با شرح راه‌هایی به دست آمده که‬ ‫ال مناسب‬ ‫الفبای بازنمایی را با خود همراه می‌کند تا کام ً‬
‫تبانی‌های زنانه در ستم رفتن بر زنان در گذشته داشته‌‬ ‫فعالیت‌های انسانی باشد‪ .‬به گفتۀ شکسپیر «تمام دنیا‬
‫است‪)ibid, 41( .‬‬ ‫یک صحنۀ نمایش است» که البته فرق است میان بودن‬
‫برگن با اخذ مثال‌هایی از ساختمان سوبژکتیویته‬ ‫در دنیا و بودن در یک صحنۀ نمایش‪ ،‬اگرچه ممکن‬
‫در تاریخ اخیر فمینیسم می‌نویسد‪ :‬اخیرا ً مقایسۀ فهم‬ ‫است از «ایفای نقشی» در جامعه صحبت شود‪ .‬هرچند‬
‫و تعریف زمینۀ سیاسی‪ ،‬تحت‌الشعاع توسعۀ تندروانه‌ای‬ ‫شخص واقعاً به چیزی مانند شغلش فکر می‌کند‪ ،‬اما‬
‫قرار گرفته که از اقلیت‌های سنتی‪ ،‬سیاست‌‌های حزبی‬ ‫فردیتش در جای دیگری نوشته شده است‪ .‬در منظر‬
‫«جنسیت»‬
‫ّ‬ ‫و توجه به «منازعات طبقاتی» فراتر رفته و‬ ‫عقل سلیم آشکار است که هر فردی مثل یک «خود»‬
‫با توجه به تفاوت جنسی به منزلۀ روابط حاکم میان‬ ‫کوچک به دنیا می‌آید که خیلی ساده از نظر روانشناختی‬
‫فرد‪ ،‬زبان‪ ،‬و قدرت دیده شده است‪ ،‬نه در یک اصطالح‬ ‫همان‌طور است که ساختمان بدنی (فیزیولوژی) او ایجاب‬
‫تقلیل‌دهنده به شکل کاریکاتوری که از آن در رسانه‌های‬ ‫می‌کند‪ ،‬دانۀ کوچکی از فردیت که در گذر زمان به شکل‬
‫عمومی ظاهر می‌شود‪ ،‬بلکه در فهم هشیارانه‌ای که باید‬ ‫همان سوژۀ بالغی سر برمی‌آورد که سرانجام می‌شود‪ .‬اما‬
‫از روانشناسی تحلیلی سرچشمه گرفته باشد‪ .‬حال‬ ‫روانشناسی تحلیلی تصویر متفاوتی را ترسیم می‌کند‪:‬‬
‫می‌توان پرسشی را مطرح کرد که پیش از این حتی به‬ ‫ما همان چیزی می‌شویم که فقط در خالل رشد خود‬
‫آن فکر هم نمی‌شد‪« :‬اَشکال حاصل از تصاویر تجسمی‬ ‫با آن مواجهیم‪ ،‬بازنمایی‌های متعددی از آنچه احتماالً‬
‫مبتنی بر صورت‌های ساختمان داستان سوژه چیست؟»‬ ‫جامعه در موقعیت‌های مختلف به ما اختصاص می‌دهد‪.‬‬
‫(‪.)ibid, 42‬‬ ‫هیچ خود بنیادینی وجود ندارد که مقدم بر ساختمان‬
‫در ارتباط با همین موضوع‪ ،‬هم مارکس و هم فروید‪،‬‬ ‫اجتماعی‌ای باشد که به واسطۀ مسئولیت بازنمایی به ما‬
‫سال اول‪ ،‬شماره ‪ ،5‬پاییز ‪1391‬‬ ‫فصلنـامه‬

‫وجود این که‪ ،‬به هر حال‪ ،‬بسیاری از زنان خود عامل‬ ‫استفاده از مفهوم بت‌واره را در طرح‌های تکمیلی و‬
‫ظهور بت‌گرایی کاال هستند‪ .‬ژاک الکان‪ ،‬روانشناس‬ ‫تعاملی ولی بسیار متفاوت خود ضروری دانستند‪ .‬در نظر‬
‫فرانسوی‪ ،‬اضطراب اختگی در مردان را به زنان هم‬ ‫فروید‪ ،‬بت‌واره چیزی در فقدان آلت جنسی مردانه در زن‬
‫تعمیم داد‪ .‬او مشاهده کرد که در همۀ ما‪ ،‬به محض‬ ‫است که اگرچه به مرد اطمینان قلبی دوباره می‌بخشد‪،‬‬
‫خروج اجباری از َرحِ م مادر و رنج حاصل از این اولین‬ ‫اما در عین حال این اضطراب را هم ایجاد می‌کند که‬
‫جدایی فیزیکی‪ ،‬توالی تجارب از دست دادن در زندگی‬ ‫چنین فقدانی ممکن است برای او هم رخ دهد‪ .‬برگن‬
‫آغاز می‌شود (به ترتیب زمانی جدایی از سینۀ مادر یا‬ ‫می‌گوید‪ :‬در مقام یک معلم دریافته‌ام که از میان همۀ‬
‫جایگزین آن)‪ .‬این تجارب اولیه‪ ،‬حسی از «فقدان» را‬ ‫نظریه‌های فروید‪ ،‬این یکی است که بیش‌ترین دشمنی‬
‫رفته‌رفته به همۀ ما‪ ،‬چه مرد و چه زن‪ ،‬می‌شناساند؛‬ ‫و استهزا را به‌خصوص از سوی مردان برمی‌انگیزد‪ .‬ما‬
‫و رفتارهای بعدی ما ممکن است به مثابۀ تالش‌های‬ ‫باید سه چیز را به خاطر بسپاریم‪ :‬اول این‌که سخن‬
‫جبرانی برای از بین بردن همین حس باشد‪ ،‬مانند غالب‬ ‫فروید دربارۀ چیزهایی نیست که آگاهانه حفظ می‌شوند‬
‫ارزش‌گذاری‌های افراطی چیزی یا ایده‌ای‪ .‬الکان تفاوت‬ ‫ــ آن‌ها ناخودآگاه‌اند؛ دوم‪ ،‬اضطراب ناخودآگاه ترس‬
‫جنسی را در حضور یا غیبت عضو مردانه می‌بیند که‬ ‫از اختگی از آغاز کودکی سرچشمه می‌گیرد‪ ،‬هنگامی‬
‫به سادگی استعاره‌ای را برای همۀ تجربه‌های «فقدان»‬ ‫که پسر خیلی کوچک با توضیح اولیه‌ای ناشی از تفکر‬
‫شکل می‌دهد و به همین جهت همواره به عنوان تمرکز‬ ‫خود درمی‌یابد که در واقع همۀ بدن‌ها مشابه بدن او‬
‫به این امر مورد نقد قرار گرفته است‪ .‬او نیز مانند فروید‪،‬‬ ‫نیستند و می‌فهمد که از بدن زن چیزی حذف شده‬
‫سازمان‌دهی نمادین جامعۀ مردساالر (غرب) را شرح‬ ‫ال منطقی که اطالعات بعدی‬ ‫است (یک فرضیۀ کام ً‬
‫می‌دهد‪)ibid, 42-43( .‬‬ ‫نقش آن را از ناخودآگاه پاک نخواهد کرد)؛ سوم‪،‬‬ ‫‪14‬‬
‫برگن معتقد است به سبب مردساالر بودن جامعه‪،‬‬ ‫همین پسر کوچک در یک جامعۀ مردساالر با آگاهی‬
‫همه باید دلیل اصلی فروید برای بت‌گرایی را در خاطر‬ ‫فزاینده‌ای از امتیازات ویژه‌ای که به مردان داده می‌شود‬
‫خود حفظ کنند و به قضیۀ اثبات‌شدۀ بدن مرد و‬ ‫ــ فیلم‌های هیجان‌انگیز‪ 43‬تلویزیونی ممکن است به‬
‫هم‌چنین به اشکال متفاوت محصوالت فرهنگی آن در‬ ‫تنهایی برای تزریق تدریجی این فکر به او کافی باشد ــ‬
‫جامعه توجه کنند‪ .‬به گفتۀ فروید‪ ،‬بت هم‌چون یگانه‌ای‬ ‫درمی‌یابد که عضو مردانۀ بدن او فقط عاملی برای یک‬
‫تقلیل نیافتنی و جایگزین نشدنی‪ ،‬مورد احترام است‪،‬‬ ‫خودشیفتگی متکبرانه نیست‪ ،‬بلکه این منشأ اعطا‌شدۀ‬
‫به‌عالوه‪ ،‬گویی بت قالب‌بندی‌شده باشد‪ ،‬به هیچ شکلی‬ ‫خودارضایی‪ 44،‬مجوز راهیابی به یک انجمن انحصاری‬
‫در فضا یا زمان منتشر نمی‌شود و در مقایسه با اثر هنری‬ ‫با امتیازات ویژه هم است‪ .‬نتیجۀ اضطراب اختگی در‬
‫نیازی به پیچیدگی ندارد‪ .‬بت در میان نشانه‌ها (دال‌ها)‬ ‫مردان ــ اگرچه نه همه ــ نوعی بت‌گرایی «بیمارگونه»‬
‫یگانه است و به شکلی تناقض‌نما همان چیزی را انکار‬ ‫است‪ .‬و چنین بود که مارکس به واقعیت «بت‌گرایی‬
‫می‌کند که بدان داللت دارد ــ زن با نقاب زدن بر چهره‬ ‫کاال» در جامعۀ سرمایه‌داری اشاره کرد و فروید یکی از‬
‫و تظاهر کردن به کفایت‪ ،‬فقدان آلت مردانه را انکار‬ ‫علل موجب‌شوندۀ اولیه را در آن مورد شناسایی قرار داد‪.‬‬
‫می‌کند [فمینیسم]‪ .‬بت به مفهوم حضور ناب و کارکرد‬ ‫نتایج نظریۀ مارکسیستی کالسیک برای آشنایان با آن‬
‫آن‪ ،‬مشخصاً انکار غیبت است‪ .‬آثار نقاشی ارزش‌منداند‬ ‫روشن است ــ هرگونه تغییری در این شکل اقتصادی‪،‬‬
‫چون حاضرند (‪ .)ibid, 44‬برگن خاطرنشان می‌سازد که‬ ‫کم‌ترین تأثیری در بت‌‌گرایی نداشته است‪ .‬شاید این‬
‫نشانۀ مدرنیسم متأخر‪ ،‬نظم بود ــ هر چیزی با قرار‬ ‫گفته که بت‌گرایی بیمارگونه در زنان تقریباً به دلیل‬
‫گرفتن در جای مناسب خود به وظیفه‌اش می‌پردازد و‬ ‫ال وجود ندارد‪ ،‬با مخالفت روبه‌رو شود‪ ،‬با‬‫ندرت آن اص ً‬
‫شامل روانشناسی تحلیلی و نشانه‌شناسی ـ‌ـ که آن‌ها را‬ ‫نقش از پیش تعیین‌شدۀ خود را در فرهنگ پدرساالر‬
‫در بر می‌گیرد) و غیره‪ .‬آنچه در کانسپچوال‌آرت افراطی‬ ‫به انجام می‌رساند‪ .‬باید به خاطر داشته باشیم که واژۀ‬
‫می‌نمود‪ ،‬نیاز به کاری بود فراتر از شیء که شبکه‌های‬ ‫«پدرساالری» به‌طور کلی فقط راجع به مردان نیست‪،‬‬
‫متفاوتی را از نو سازمان‌دهی کند تا بتواند تعریفی از‬ ‫بلکه به قانون پدر ـ مشخصاً به اصطالحات این قانون‬
‫«هنر» و آنچه بازمی‌نماید‪ ،‬به دست دهد‪ .‬دیدگاهی که‬ ‫بازمی‌گردد‪ ،‬یعنی اصطالحات قدرت مرکزی که در‬
‫غیبت «حضور» و نیز «تغییر» را برای ما امکان‌پذیر‬ ‫برابر اشکال متفاوت سیاست‌های امروزی از جمله‬
‫ساخت (‪.)ibid, 47-48‬‬ ‫سیاست‌های فرهنگی در معرض خطر قرار گرفته است‪.‬‬
‫ارجاع برگن به کارکرد هنر هم‌چون کاال‪ ،‬و زیر سؤال‬ ‫(‪)ibid, 47‬‬
‫بردن نهاد نمایشگاه و موزه و عالم هنری که آن‌ها را با‬ ‫سخنان برگن در آغاز با همان خصومتی روبه‌رو گشت‬
‫اشیایی پُر می‌کند که به نحوی با حمایت از هنرمندان‪،‬‬ ‫که کانسپچوال‌آرت در ابتدا با آن مواجه شده بود‪ .‬چنین‬
‫بازار تجارت خود را پُر رونق کند‪ ،‬هم‌چنین تأکید فراوان‬ ‫حمله‌ای به سبب حضور شیء صورت می‌گرفت‪ .‬به نظر‬
‫بر روانشناسی تحلیلی‪ ،‬سیاست‪ ،‬هویت‪ ،‬تفاوت‌های‬ ‫می‌رسد تقدیر این نوع هنر‪ ،‬دست‌کم هم‌چون لحظه‌ای‬
‫جنسی‪ ،‬و مردساالری که در نهایت به فمینیسم منتهی‬ ‫از بازنمایی‪ ،‬جنبشی بود که با متزلزل ساختن مدرنیسم‪،‬‬
‫می‌شود‪ ،‬مسائل تازه‌ای دربارۀ هنر مدرن نیستند و آشکارا‬ ‫راه را برای پست‌مدرنیسم بازکرد‪ .‬هیچ یک از ایسم‌ها‪،‬‬
‫به سوبژکتیویسمی بازمی‌گردند که او بارها با انگشت‬ ‫پدیده‌‌ای یکتا یا فرهنگی نبودند یا نیستند که به سادگی‬
‫گذاشتن بر آن‪ ،‬به نفی آن می‌پردازد‪ .‬حتی اشاره‌اش به‬ ‫مانند برنامه‌های شبانۀ تلویزیونی یکی راه را برای دیگری‬
‫جدایی هنرمندان از منتقدان‪ ،‬به مثابۀ کسانی که باید‬ ‫بازکند‪ .‬کانسپچوال‌آرت به شکلی استتیکی‪ ،‬فرهنگی‪،‬‬
‫‪15‬‬ ‫آثار هنری را به زبان رسای شفاهی بیان کنند‪ ،‬بسیار‬ ‫سیاسی هم با تمایالت مبتنی بر تغییر مصالحه کرد هم‬
‫شبیه به نظریۀ دانتو است که پیش از این هم بدان اشاره‬ ‫با گرایشات محافظه‌کارانه‪ .‬دورۀ کنونی پست‌مدرنیسم‬
‫شد‪ .‬نکتۀ حائز اهمیت این است که هنرمندان معاصر‪،‬‬ ‫نیز به همان شباهت دارد‪ .‬آنچه امروزه در هنر مشاهده‬
‫در مقام منتقد‪ ،‬نه فقط به نقد هنر می‌پردازند‪ ،‬بلکه حتی‬ ‫می‌شود‪ ،‬بازگشت به تعهد نمادین به اصول پدرساالرانه‬
‫شیوه‌ای را نیز مورد نقد قرار می‌دهند که آثار خودشان‬ ‫به مفهومی است که بر اولویت حضور ُمهر تأیید می‌زنند‪.‬‬
‫را با پیروی از آن ارائه کرده‌اند! توجه به این امر خالی‬ ‫پافشاری بر حضور‪ ،‬خودکفایی خودشیفته‪ 45‬را هم‌چون‬
‫از لطف نیست که به نظر برگن تصاویر در برابر انسان‬ ‫تهدیدی برای بدنۀ هنر و بدنۀ سیاست ریشه‌کن می‌کند‬
‫معاصر خاموش‌اند و با او سخن نمی‌گویند‪ ،‬جز آن‌ها‬ ‫‪46‬‬
‫ک‬
‫که از به حساب آوردن تفاوت ناشی می‌شود‪ .‬تفکی ‌‬
‫جنسیت‪ ،‬سیاست‪ ،‬هویت‪ ،‬مشکالت‬ ‫ّ‬ ‫که به مسائلی نظیر‬ ‫(از طریق الیه‌بندی کردن یک اصطالح مخالف‪ ،‬بیش‌تر‬
‫روزمره می‌پردازند‪ .‬در‬
‫ّ‬ ‫اجتماعی و در یک کلمه زندگی‬ ‫با انکار تفاوت به شکل مؤثری برای سرکوب بقیه بهره‬
‫واقع‪ ،‬چیزی در دورۀ معاصر قابل فهم است که به روشنی‬ ‫می‌گیرد)‪ ،‬نظیر تفکیک صورت از محتوا‪ ،‬تفکیک شخصی‬
‫دربارۀ مسائل جاری روز و نشان‌دهندۀ غرایز و نفسانیات‬ ‫بودن (هنر هم‌چون یک تجربۀ خصوصی) از اجتماع (که‬
‫یا سرکوب‌گری‌ها و فشارهای مختلف باشد‪.‬‬ ‫سرانجام فقط نقشۀ تجزیۀ خانوادگی به دلیل کار در‬
‫برگن‪« ،‬نظریه» و «نقد» را با افزودن «شرح»‪74‬‬ ‫جوامع صنعتی سرمایه‌داری را داشت)‪ ،‬تفکیک واژه از‬
‫به آن‌ها‪ ،‬کنش‌های نوشتاری توصیف می‌کند‪ .‬از آنجا‬ ‫تصویر‪ ،‬تفکیک مردانه بودن از زنانه بودن با گرایش به‬
‫که اصطالح جاافتاده‌ای مثل «نظریه» بیش‌تر گرایش‬ ‫تولید «مردان» و «زنان»‪ ،‬تفکیک نظریه از عمل‪ ،‬تفکیک‬
‫دارد تا منشأیی متفاوت از «نقد» و «مرور» بیابد‪ ،‬پس‬ ‫درون از نهادهای بیرون از خود (انزوای تقریباً کامل‬
‫مایل است در نهادهای دانشگاهی و نشریات‪ ،‬در وهلۀ‬ ‫مباحث تاریخ هنر و نقد از مباحث گسترده‌تر تحلیلی ‌ــ‌‬
‫سال اول‪ ،‬شماره ‪ ،5‬پاییز ‪1391‬‬ ‫فصلنـامه‬

‫مورد نقد قرار داد که خودش را هم محو کرد یا به گفتۀ‬ ‫اول مجالت هنری و پس از آن در مطبوعات مطرح‬
‫مورخان به نقطۀ پایان رساند‪ .‬شاید این همان‬
‫منتقدان و ّ‬ ‫شود‌‪ .‬بدین ترتیب‪ ،‬طیف مباحث از پژوهش‌های محققانه‬
‫نتیجۀ عملی نظریۀ اسکار وایلد‪ 49‬بود که منتقد را در‬ ‫به سمت اطالعات مصرفی سوق می‌یابد‪ .‬هرچند‬
‫مقام هنرمند‪ 50‬اعالم کرد‪ .‬چنان که دیگر از هنر چیزی‬ ‫نظریه به روشنی کنشی نقادانه است و نقد نیز الزاماً‬
‫جز نقد همه چیز و حتی خود به جای نماند‪.‬‬ ‫با پیش‌فرض‌های نظری درمی‌پیچد‪ ،‬اما آنچه نظریه‬
‫را از نقد و شرح متمایز می‌سازد‪ ،‬این است که نظریه‬
‫پایان نظریه‌پردازی هنر‬ ‫سرگشاده و خودآگاهانه است‪ ،‬در حالی که نقد مبانی‬
‫نظری خود را یا پنهان می‌کند یا نسبت به آن‌ها نابینا‬
‫به نظر برگن‪ ،‬تلقی از «نظریه‌‌پردازیِ هنر» در صورت‬ ‫است‪ .‬برگن‪ ،‬دهۀ ‪1980‬م‪ 48‬را دورانی می‌داند که پیش از‬
‫به‌هم‌پیوسته‌ای متشکل از تاریخ هنر‪ ،‬استتیک و نقد‪،‬‬ ‫آن هرگز فاصلۀ میان کسانی که به نظریه می‌پرداخته‌اند‬
‫که در عصر روشنگری آغاز شد و در واپسین دورۀ‬ ‫مبرا از نظری ‌ه می‌دانستند‪ ،‬تا این حد‬
‫با آنان که خود را ّ‬
‫«مدرنیسم متأخر» به اوج خود دست یافت‪ ،‬اینک به‬ ‫زیاد نبوده است‪ .‬از آغاز تا به امروز‪ ،‬مطلوب‌ترین راه ایمن‬
‫پایان رسیده است‪ .‬به‌طور کلی‪ ،‬پایان نظریه‌پردازی‬ ‫کردن پایان نظریه‌پردازی انکار آن است‪ .‬نقد و شرح‪ ،‬به‬
‫هنر در دورۀ کنونی و به اصطالح پست‌مدرن با توجه‬ ‫منزلۀ رایج‌ترین کنش‌ها‪ ،‬اصلی‌ترین صورت‌های چنین‬
‫به نظریه‌های بازنمایی‪ ،‬بدین ترتیب مشخص می‌شود‪:‬‬ ‫انکاری هستند‪ .‬ساده‌ترین مفهوم نقادی در منظر عقل‬
‫فهم نقّادانۀ شیوه‌ها و مفاهیم بیان نمادین شکل‌های نقد‬ ‫سلیم‪ ،‬منتقد را در مواجهه یا همراهی با اثر هنری نشان‬
‫اجتماعی و سوبژکتیویته (‪ .)ibid, 1986: 204‬قابل توجه‬ ‫می‌دهد‪ .‬منتقد به منزلۀ کسی دیده می‌شود که اندیشه‬
‫است که آرتور دانتو نیز در نظریه‌ای مشابه‪ ،‬دورۀ معاصر‬ ‫یا احساس خود را دربارۀ اثر هنری برای مخاطبی بیان‬ ‫‪16‬‬
‫را دورۀ پایان بیانیه‌های هنری اعالم می‌کند‪ ،‬چنان که‬ ‫می‌کند که بنابر پیش‌فرض مخاطب همان اثر هنری‬
‫منتقدان باید با نقد ویژۀ آثار هنری به شکلی فلسفی‪،‬‬ ‫مورد شرح است‪ .‬در منظر عقل سلیم‪ ،‬اثر هنری خود‬
‫در واقع بیانیه‌ای را که دیگر خود هنرمندان قادر به ارائۀ‬ ‫سرچشمه‌گرفته از اندیشه و احساس هنرمند است‬
‫آن نیستند‪ ،‬به جای ایشان بنویسند؛ برای مثال‪ ،‬آن‌طور‬ ‫(ممکن است جهانی که در آن زندگی می‌کند‪ ،‬واجد‬
‫که مارینتی بیانیۀ فوتوریسم را نوشت یا برتون بیانیۀ‬ ‫ارزش داوری نباشد) و خود در تالش برای برقراری رابطه‬
‫سوررئالیسم را‪ .‬در چنین وضعیتی به سختی می‌توان‬ ‫با چنین مخاطبی است‪)ibid, 141-142( .‬‬
‫مرز مشخصی میان بیانیه‌های هنری و نظریه‌پردازی هنر‬ ‫برگن به‌کارگیری زبان را در کانسپچوال‌آرت‪ ،‬که‬
‫تعیین کرد‪ .‬برگن بحث خود را با شرحی نسبتاً طوالنی‬ ‫به یکی از راه‌های متداول آن تبدیل شده بود‪ ،‬به نقد‬
‫از روند تاریخی تغییرات واژۀ «هنر» آغاز می‌کند تا نحوۀ‬ ‫می‌کشد و بدین ترتیب‪ ،‬تقریباً همه چیز را در هنر‬
‫شکل‌گیری معنا و تلقی امروزی از آن را روشن سازد‪ .‬به‬ ‫معاصر مورد نفی قرار می‌دهد‪ ،‬اما راه حلی هم ارائه‬
‫‪51‬‬
‫ترفیع نقاشی به حوزۀ «هنرهای آزاد»‬
‫ِ‬ ‫نظر او پیش از‬ ‫نمی‌کند‪ .‬او خود به منتقدی تبدیل می‌شود که باید به‬
‫هیچ «نظریۀ هنر»ی به مفهوم مدرن آن‪ ،‬برای «طرح‬ ‫واکاوی سرچشمه‌های هنر معاصر بپردازد‪ .‬اینجاست که‬
‫ال پرسش از غایت‬ ‫توصیفی ایده‌ها» وجود نداشت ـ ‌مث ً‬ ‫هنرمند به منتقد تبدیل می‌شود و تفاوتی میان هنرمند‬
‫هنر و ارزش‌هایی که متبلور می‌سازد یا به خدمت آن‌ها‬ ‫ــ در مقام پدیدآورندۀ اثر هنری ـ‌ـ و منتقد ــ در مقام‬
‫درمی‌آید‪ ،‬به منزلۀ یک نظام وابستۀ خود ‌ـ آگاهی توسعه‬ ‫بیان‌کنندۀ مفاهیم درونی اثرــ باقی نمی‌ماند‪ .‬بدین‬
‫یافت‪ .‬مجادالت بر سر موضوعاتی مانند «زیبایی» و‬ ‫ترتیب‪ ،‬اگر نقش انتقادی هنر مدرن تا آن درجه باال‬
‫«بازنمایی» که در دورۀ باستان آغاز شده بود‪ ،‬با دیدگاهی‬ ‫کل آن را فرا گرفت‪ ،‬به تدریج خود را نیز چنان‬ ‫رفت که ّ‬
‫شد‪ :‬هنر هم‌چون «بیان»‪ .‬متن مفقودشده‌ای منسوب‬ ‫برای روشن کردن هنر تضمین نمی‌شد ـ ‌هنرهای‬
‫به لونگینوس‪ 62‬یونانی مربوط به قرن اول میالدی که در‬ ‫تجسمی صرفاً به منزلۀ منبع مناسبی برای مثال‌ها به‬
‫قرن شانزدهم پیدا و منتشر شد‪ ،‬تأثیر فزاینده‌ای بر تلقی‬ ‫فن شعر‪ 52‬ارسطو‪ ،‬این قانون وضع شد‬ ‫کار می‌رفت‪ .‬در ّ‬
‫از هنر قرون هفدهم و هجدهم بر جای گذاشت‪ .‬این‬ ‫که باالترین وظیفۀ هر هنری تجسم فعالیت انسان در‬
‫متن به استناد «دربارۀ واال»‪ ،63‬در جستجوی شناسایی‬ ‫‌ترین اَشکال‪ 53‬است‪ .‬اصطالح «تاریخ نقاشی»‬ ‫نمونه‌ای ‌‌‬
‫کیفیتی است که فقط آثار بزرگ ادبی از آن برخوردارند‪.‬‬ ‫که در پژوهش‌های اومانیستی طرح شد‪ ،‬می‌توانست در‬
‫از پنج عاملی که لونگینوس برای افزودن به کیفیت «واال»‬ ‫‪55‬‬
‫گسترش مباحث فلسفی نظیر «محاکات»‪« ،54‬تقلید»‬
‫نام می‌برد‪ ،‬یکی «احساس شدید»‪ 64‬است‪ .‬احیای متن‬ ‫یا «بازنمایی» ــ از زمان افالطون و ارسطو ــ مستحیل‬
‫لونگینوس و توجه به «واال»‪ ،‬بازتاب مرکزی گسترده‌ای‬ ‫گردد (‪ .)ibid, 145‬برگن ادعا می‌کند‪ ،‬آنچه امروزه از‬
‫در ناتورالیسم و راسیونالیسم روشنگری داشت که در‬ ‫معنای دقیق فرمالیسم مستفاد می‌شود‪ ،‬نتیجۀ تقلیل‬
‫آن زمان آغاز شده بود و حتی در اواسط قرن هجدهم‪،‬‬ ‫حقیقت در نظریۀ ارسطو است (‪ .)ibid, 147‬به عقیدۀ‬
‫راهی برای رمانتیسم در مسیر قرن نوزدهم بازکرد؛ به‬ ‫افالطون‪ ،‬نقاشی جایگاه نازلی داشت زیرا نقاشی تقلید‬
‫طوری که برای نخستین‌بار‪ ،‬مونروئه بردزلی‪ 65‬در مورد‬ ‫اشیاء بود و اشیاء تقلید صورت‌های مثالی‪ ،‬پس نقاشی‬
‫آن می‌نویسد‪ :‬تولید هنری اساساً هم‌چون کنشی از بیان‬ ‫دو مرتبه از معرفت حقیقی دور است‪ .‬ارسطو با گرایش‬
‫خود شناخته می‌شود‪ ،‬و با پیش‌روی قرن‪ ،‬منتقد نیز‬ ‫استعالیی به صورت‌های افالطون‪ ،‬این نظریه را باطل کرد‬
‫دغدغۀ رشدیابنده‌ای نسبت به صداقت هنرمند‪ ،‬جزئیات‬ ‫ــ صورت فقط در جوهر است‪ .‬بنابراین‪ ،‬می‌توان گفت‬
‫‪66‬‬
‫شرح حال و زندگی معنوی درونی او احساس می‌کند‬ ‫که نقاش باید کمال ذاتی صورت را از کمال‌نایافتگی‬
‫‪17‬‬ ‫(‪ .)Beardsley, 1966, 247‬هنر به معنی بیان‪ ،‬صورت‬ ‫اشیاء انتزاع کند‪ .‬انتشار همین شاخه از اندیشۀ ارسطو‬
‫قرن بیستمی خود را مشخصاً در نوشته‌های بندتو‬ ‫است که سرانجام در قرن هجدهم به شکل مؤثری منجر‬
‫کروچه‪ 67‬یافت که بیش‌تر تحت تأثیر کانت بود‪ ،‬و حاال‬ ‫‪56‬‬
‫به گرایشی شد که امروزه فرمالیسم نامیده می‌شود‪.‬‬
‫خرد غیر قابل پرسشی که عقل سلیم می‌پذیرد این است‬ ‫تأکید لسینگ در الئوکون‪ 57‬این بود که نقاشی تصویر‬
‫که «علم» بیان مفاهیم است در حالی که «هنر» بیان‬ ‫هم‌زمانی رخدادها در فضا است‪ ،‬در حالی که شعر‬
‫احساس‌ها است (‪ .)Burgin, 1986: 148‬برگن هم‌چنین‬ ‫جایگزینی رخدادها در زمان است‪ .‬او اصطالح «هنرهای‬
‫به این نکته اشاره می‌کند که ایده‌ها و نهادهایی که‬ ‫فیگوراتیو»‪ 58‬را برای معماری‪ ،‬نقاشی‪ ،‬و پیکرتراشی‬
‫منظر امروزی هنر را پیکربندی می‌کنند‪ ،‬نخستین‌بار در‬ ‫وضع کرد تا اعالم کند هنگامی که شعر می‌تواند از مرئی‬
‫قرن هجدهم شکل گرفته است و آنچه امروزه «مسئلۀ‬ ‫و نامرئی‪ ،‬هر دو‪ ،‬سخن بگوید‪ ،‬نقاشی فقط آن چیزی‬
‫استتیک» شناخته می‌شود‪ ،‬قبل از دورۀ روشنگری‪ ،‬در‬ ‫را می‌تواند بیان کند که مرئی است‪ .‬در فرمان‌بری از‬
‫فلسفه مورد بحث بوده است‪ .‬تأکید او بر آن است که‬ ‫زیبایی نقاشی مناسب توصیف «نگرش‌های‪ 59‬زیبا» در‬
‫در ‪1735‬م منحصرا ً باومگارتن‪ 68‬اصطالح «استتیک» را‬ ‫«اشکال زیبا» است‪ .‬از لسینگ به بعد‪ ،‬جهت‌گیری به‬
‫برای شناسایی شاخه‌ای مستقل در پرسش فلسفی رقم‬ ‫سوی فرمالیسم مدرن‪ ،‬از ایدئالیسم فلسفی‪ ،‬مشخصاً از‬
‫زد‪« .‬تاریخ هنر» به مفهوم مدرن آن وجود نداشت تا‬ ‫‪61‬‬
‫کانت می‌گذرد‪ ،‬با نوشته‌های کالیو بل‪ 60‬و ریچارد فرای‬
‫وینکلمان‪ 96‬کتابی را دربارۀ هنر باستان در قالب شرح‬ ‫به عصر حاضر‪ ،‬قرن بیستم‪ ،‬وارد می‌شود و در «مدرنیسم‬
‫زندگی هنرمندان‪ 70‬در ‪1764‬م منتشر ساخت‪ ،‬و چنان‬ ‫متأخر» کلمنت گرینبرگ به اوج می‌رسد‪ .‬در اواخر قرن‬
‫که از نام آن برمی‌آید‪ ،‬به بیان «تاریخ هنر» می‌پردازد‪.‬‬ ‫هجدهم‪ ،‬به دو نگرش بنیادی به هنر‪ ،‬یعنی هنر هم‌چون‬
‫هم‌چنین «نقد هنر» نیز به صورتی که امروزه شناخته‬ ‫«تقلید» و هنر هم‌چون «فرم»‪ ،‬نگرش سومی اضافه‬
‫سال اول‪ ،‬شماره ‪ ،5‬پاییز ‪1391‬‬ ‫فصلنـامه‬

‫که «هنر» به نحوی «خارج از» مجموعۀ فعالیت‌ها و‬ ‫می‌شود‪ ،‬محصول قرن هجدهم است‪ .‬پیش از آن‪ ،‬داوری‬
‫نهادهای بازنمایانۀ معاصر خود قرار دارد‪ ،‬به‌ویژه آنچه‬ ‫نقادانۀ آثار هنری عمدتاً بر ارزیابی ساخت اثر استوار بود‬
‫امروزه با اغماض‪« ،‬رسانه‌های گروهی» نامیده می‌شوند‪.‬‬ ‫که آیا قوانین حاکم در آن رعایت شده و مهارت کافی در‬
‫برگن با بسط نظریۀ خود نتیجه می‌گیرد که مطالعۀ‬ ‫به کار بستن آن‌ها اعمال گردیده است یا خیر؟ خواست‬
‫هنرهای تجسمی که برای زمانی طوالنی در حیطۀ تنگ‬ ‫گرد آوردن قوانین و راه‌حل‌هایی برای داوری در یک‬
‫و مصنوعی روشنفکری و نظام نهادی محدود شده بود‪،‬‬ ‫آموزش به‌هم‌پیوسته در نهاد آکادمی‪ 71‬تبیین گردید ـ‬
‫حاال در کنار طیف گسترده‌تری جای گرفته است که او‬ ‫نظامی که می‌شد فراتر از آکادمی‪ ،‬با مهار کردن حمایت‬
‫آن را «نظام منسجم نظری»‪ 73‬در جامعۀ «رسانه‌های‬ ‫مستقیم یا غیر مستقیم تحمیل شود‪ .‬آکادمی با تأکید‬
‫جمعی» می‌نامد‪ .‬به نظر او‪ ،‬نظریه‌‌پردازی هنر به پایان‬ ‫بر قانون و عقل به مثابۀ بنیاد هنر‪ ،‬ناخواسته این باور را‬
‫رسیده است‪ ،‬زیرا آثار هنری خود به بازنمایی نظریه‌های‬ ‫تشویق می‌کرد که هر فرد غیر متخصصی (معمولی) اجازه‬
‫هنری تبدیل شده‌اند‪ .‬به عبارت دیگر‪ ،‬کانسپچوال‌آرت‬ ‫دارد هر اثر هنری معتبری را بر پایۀ اخالقیات و عقالنیت‬
‫صورت تحقق‌یافتۀ نظریه‌های هنری معاصر است‪.‬‬ ‫روزمره مورد داوری قرار دهد‪ .‬در واقع‪ ،‬هرچند ممکن‬ ‫ّ‬
‫می‌توان نظریۀ او را در آنچه خود کتابش را با آن به‬ ‫است «نقد هنر بر اساس ذوق یک فرد تحصیل‌کردۀ‬
‫پایان می‌برد‪ ،‬چنین خالصه کرد‪:‬‬ ‫معمولی» به پیش از دورۀ روشنگری بر‌گردد‪ ،‬اما تا قرن‬
‫«نظریه‌پردازی هنر» که به مثابۀ صورت به‬ ‫هجدهم و رخ دادن بدعت‌های ایدئولوژیکی و نهادی‌‬
‫هم پیوسته‌ای از تاریخ هنر‪ ،‬استتیک و نقد در عصر‬ ‫‪72‬‬
‫شروع نشد که مهم‌ترین آن‌ها قانون تساوی انسان‬
‫روشنگری آغاز شد‪ ،‬در دورۀ اخیر‪ ،‬یعنی «مدرنیسم‬ ‫و ژورنالیسم بود‪ ،‬به‌طوری که ظهور احتمالی «نقد»‬
‫متعالی»‪ ،74‬به اوج خود رسید و اینک پایان یافته است‪.‬‬ ‫را به عنوان یک طبقۀ حرفه‌ای امکان‌پذیر کرد‪ .‬برگن‬ ‫‪18‬‬
‫در زمانۀ ما که به دورۀ «پست‌مدرنیسم» موسوم است‪،‬‬ ‫خاطرنشان می‌سازد که نقد مدرن منتج از جاه‌طلبی‬
‫پایان نظریه‌پردازی هنر به طور کلی در عینیت یافتن‬ ‫روشنگری از آنجا برخاست که یک ملت عقلی را در‬
‫«نظریه‌های بازنمایانه» مشخص می‌شود‪ :‬فهم انتقادی‬ ‫برابر استبداد مطلق اندیشۀ آریستوکراسی صرف در گود‬
‫حاالت یا مفاهیمی که صورت‌های انتقادی اجتماعی‬ ‫مبارزه بیفکند‪)ibid, 149-150( .‬‬
‫بودن یا سوبژکتیویته را به شکلی نمادین و استادانه بیان‬ ‫برگن با افزودن پسوند پست ـ رمانتیک به اصطالح‬
‫کرده‌اند‪)ibid, 204( .‬‬ ‫استتیک‪ ،‬گونۀ «پست‌مدرن» را اولین نگاه به ظهور‬
‫تاریخی آن در دورۀ معاصر بیان می‌کند‪ .‬نظریۀ فرهنگی‬
‫پی‌نوشت‌ها‬ ‫دهۀ ‪1970‬م که حاکمیت خود را از پیش بر فمینیسم‪،‬‬
‫مارکسیسم‪ ،‬روانشناسی تحلیلی و نشانه‌شناسی گسترده‬
‫) ‪1. Victor Burgin (b. 1941-‬‬
‫بود‪ ،‬غیر ممکن بودن آرمان مدرن را به منزلۀ حوزۀ‬
‫)‪2. Carl Marx, (1818-1883‬‬
‫ارزش‌های «واالتر»‪ ،‬استقالل تاریخی‪ ،‬اشکال اجتماعی‬
‫)‪3. Sigmund Freud, (1856-1939‬‬
‫و ناخودآگاهی نشان داد و این اصل مدرن را به چالش‬
‫)‪4. Jacques Derrida (1930-2004‬‬
‫کشید که هنرهای تجسمی نوعی نمادین‌سازی بدون‬
‫)‪5. Michel Foucault (1926-1984‬‬
‫وابستگی به دیگر نظام‌های نمادین است که در زبان بیش‬
‫)‪6. Roland Barthes (1915-1980‬‬
‫از همه دیده می‌شود‪ .‬لزوم به نمایش گذاشتن سرشت‬
‫)‪7. Jacques Lacan (1901-1981‬‬
‫�‪8. Burgin, Victor (1984), 1965-75: When Attitudes Be‬‬
‫میان‌رشته‌ای تولید معنا‪ ،‬ارائۀ مدرنیستی استقالل‬
‫‪came Form.‬‬
‫هنری را واژگونه کرد‪ .‬دیگر نمی‌توان به راحتی پذیرفت‬
‫‪ .31‬این مصاحبه قبل از انتخاب شوارزنگر به فرمانداری ایالت کالیفرنیا‬ ‫�‪9 . Burgin, Victor, (1986), The End of Art Theory: Criti‬‬
‫در اکتبر ‪3002‬م انجام شده است‪.‬‬ ‫‪cism and Postmodernity.‬‬
‫‪ .32‬دانتو نیز در شرح وظیفۀ منتقدان به این مسئله اشاره می‌کند‪.‬‬ ‫‪10. Burgin, Victor. (2011), Parallel Texts, Interviews and‬‬
‫) ‪33. Julian Schnabel (1951-‬‬
‫‪Interventions about Art.‬‬
‫‪ ،Peter-Panism .34‬پیترپن شخصیت داستانی پسری است که هرگز‬
‫بزرگ نمی‌شود‪.‬‬ ‫‪11. mixed system‬‬
‫‪ .35‬اشاره به تثبیت شخصیت در مرحلۀ ‪( anal‬مقعدی) از مراحل‬ ‫‪ .12‬چون در هنر آوانگارد ‪ concept‬به معنای دیدگاه ویژه‌ای است‬
‫سه‌گانۀ رشد در نظریۀ فروید‪.‬‬ ‫که هنرمند به شیء خاصی می‌بخشد و اساس آن را سوبژکتیویسم‬
‫تشکیل می‌دهد‪ ،‬ترجمۀ ‪ Conceptual Art‬به «هنر مفهومی» نمی‌تواند‬
‫) ‪36. Jeff Koons (1955-‬‬
‫دقیق یا رسا باشد‪ ،‬زیرا «مفهوم» در زبان فارسی‪ ،‬خالی از بار معنایی‬
‫) ‪37. Richard Prince (1949-‬‬ ‫سوبژکتیویته است و در صورت ترجمۀ واژۀ مذکور به فارسی ویژگی‬
‫) ‪38. David Salle (1952-‬‬ ‫اصلی در هنر مورد نظر از میان می‌رود‪ .‬بنابراین‪ ،‬در متن حاضر از‬
‫ترجمۀ رایج کانسپچوال‌آرت به هنر مفهومی خودداری شده است‪.‬‬
‫‪39. Burgin, Victor; (1984), “The Absence of Presence:‬‬
‫این امر در مورد ترجمۀ نا ‌م دیگر سبک‌ها در هنر جدید نیز صادق‬
‫”‪Conceptualism and Postmodernism.‬‬ ‫است‪ ،‬مانند‪ :‬رئالیسم‪ ،‬ناتورآلیسم‪ ،‬امپرسیونیسم‪ ،‬فوتوریسم‪ ،‬کوبیسم‪،‬‬
‫)‪40. Gotthold Ephraim Lessing (1729-1781‬‬ ‫دادائیسم‪ ،‬سوررئالیسم‪ ،‬آبستره و‪ ...‬که در صورت ترجمه به فارسی‬
‫حتی ممکن است معنایی مقابل با معنای اصلی به دست‌دهند‪.‬‬
‫‪41. Freud, Sigmond, (1930), Civilization and its Discon-‬‬
‫‪13. Danto, Arthur. (1984), “The End of Art,” in: The‬‬
‫‪tents.‬‬
‫‪ .42‬سوبژکتیویسم کانتی اینجا سویۀ دیگری می‌یابد‪ :‬چیستی شیء‬ ‫‪Death of Art, 5-35.‬‬
‫منوط به بازنمایی آن در دیدگاه هنرمند است‪.‬‬ ‫‪14. crisis of representation‬‬
‫‪43. action‬‬ ‫‪15. purely visual‬‬
‫قول‬
‫‪ .44‬دانلد کاسپیت از دیگر نظریه‌پردازان در باب پایان هنر نیز از ِ‬ ‫)‪16. Greenburg, clement (1909-1994‬‬
‫فرانک ستال‪ ،‬از هنرمندان پاپ‪ ،‬به همین مسئله و نتایج آن اشاره‬
‫‪19‬‬ ‫‪17. Clement Greenberg (1961) “Avant-garde and‬‬
‫می‌کند‪.‬‬
‫‪45. Narcissistic self-integrity‬‬ ‫‪Kitsch;” Art and Culture; quoted by V. Burgin; The End‬‬

‫‪46. division‬‬ ‫‪of Art Theory, 2. All quotes in this paragraph have been‬‬

‫‪47. reviewing‬‬ ‫‪taken from this source.‬‬


‫‪ .48‬دهه‌ای که نظریۀ او مبنی بر «پایان نظریه‌پردازی هنر» نگاشته‬ ‫‪ .18‬زمان نگارش کتاب به ‪1986‬م باز‌می‌گردد‪.‬‬
‫شده است‪.‬‬ ‫‪19. commodity‬‬
‫)‪49. Oscar Wilde (1854-1900‬‬ ‫)‪20. Joseph Stalin (1878-1953‬‬
‫)‪50. ‘The Critic as Artist,’ (1891‬‬ ‫‪21 - All quotes from Greenberg’s book are chosen by‬‬
‫‪ .51‬در دورۀ کالسیک باستان واژۀ هنر (;‪art, Greek: tekhne‬‬
‫‪Burgin.‬‬
‫‪ )Latin: ars‬به فعالیتی اطالق می‌شد که قوانین ویژه‌ای بر آن‬
‫حاکم بود‪ .‬هنر چیزی بود که می‌شد آن را آموزش داد و بر این‬ ‫)‪22. Alexis de Tocqueville (1805-1859‬‬
‫اساس فعالیت‌های غریزی یا شهودی را در بر نمی‌گرفت‪ .‬به عنوان‬ ‫)‪23. William Morris (1834-1896‬‬
‫مثال‪ ،‬موسیقی و شعر جزو هنرها به شمار نمی‌رفتند زیرا حاصل‬ ‫‪24 . Bauhaus‬‬
‫حد میرایی تلقی می‌شدند‪ .‬با بیان جزئیات‬
‫الهام خدایی و فراتر از ّ‬
‫‪25. Tin Pan Alley music, tap dancing‬‬
‫ریاضی سرشتی و هماهنگی [در عالم] (فیثاغورس) و شعر (ارسطو)‪،‬‬
‫موسیقی و شعر هم در ردیف هنرها جای گرفتند؛ برای مثال هم‌چون‬ ‫‪26. Laura Cottingham’s interview with Victor Burgin,‬‬
‫منطق و کفاشی‪ .‬در دنیای باستان‪ ،‬تنها اصل عمومی در پرسش از‬ ‫‪(1991).‬‬
‫هنر و تفاوت قائل شدن میان فعالیت‌های ماهرانۀ مختلف که هنرها‬ ‫‪ .27‬به گفتۀ الکان‪ ،‬پیش‌فرض این مسئله آن است که تصویر برای‬
‫را بنیاد می‌گذاشتند‪ ،‬این بود که آیا هنرها در ابتدا یک کار دستی‬ ‫همۀ مفاهیم واژگانی دارد‪.‬‬
‫تلقی می‌شوند یا فکری‪ .‬این تفاوت رتبۀ ضمنی هنرها تا قرون وسطی‬
‫‪28. misrecognition‬‬
‫میان هنرهای مکانیکی( (‪ )mechanical arts‬و هنرهای آزاد (�‪lib‬‬
‫‪ )eral arts‬دوام داشت‪ .‬حاال هنرهای آزاد به سه‌گانۀ نحو ‪،grammar‬‬ ‫‪29. Reaganomics‬‬
‫منطق ‪ ،logic‬فن خطابه ‪ rhetoric‬و چهارگانۀ حساب ‪،arithmetic‬‬ ‫) ‪30. Arnold Alois Schwarzenegger (b.1949-‬‬
‫سال اول‪ ،‬شماره ‪ ،5‬پاییز ‪1391‬‬ ‫فصلنـامه‬

‫‪58. Die bildenden Kunst‬‬ ‫نجوم ‪ ،astronomy‬هندسه ‪ geometry‬و موسیقی اطالق می‌شود‪.‬‬
‫‪59. attitudes‬‬ ‫این «هنرهای آزاد» بخشی از برنامۀ آموزش دانشگاهی قرون وسطا‬
‫)‪60. Clive Bell (1881-1964‬‬
‫را تشکیل می‌داد؛ آموزش «نقاشی» و «پیکرتراشی» بر عهدۀ صنف‬
‫استادکاران بود (آن زمان پیکرتراشی متمایز از زمینۀ عمومی وظایف‬
‫) ‪61. Richard Nelson Frye (1920-‬‬ ‫ب ّنایی نبود‪ ،‬در حالی که مسئولیت «نقاشی» از تزیینات اثاثیه تا‬
‫)‪62. Longinus (1st century AD‬‬ ‫راهنمایی زنان در استفاده از لوازم آرایشی را شامل می‌شد)‪ .‬ترفیع‬
‫‪63. On the Sublime‬‬ ‫نقاشی به گروه «هنرهای آزاد» در رنسانس‪ ،‬نتیجۀ توقف تلقی از‬
‫ال به صورت یک‬ ‫نقاشی به مثابۀ یک مهارت سادۀ دستی بود که عم ً‬
‫‪64. Vehement emotion‬‬
‫حرفۀ قابل آموزش درآمد‪ :‬نقاش برای ساختن صحنه‌های واقعی‬
‫)‪65. Monroe C. Beardsley (1915-85‬‬ ‫مناظر‪ ،‬طبیعت‪ ،‬و تاریخ‪ ،‬بایستی قوانین هندسه‪ ،‬تشریح و ادبیات را‬
‫‪66. Quoted in: Burgin, 1986: 148‬‬ ‫بیاموزد‪ .‬تقریباً یک قرن دیگر طول کشید تا پیکرتراشی به موقعیت‬
‫مشابهی دست یابد‪ .‬در نیمۀ دوم قرن هفدهم‪ ،‬ظهور آنچه امروزه‬
‫)‪67. Benedetto Croce (1866-1952‬‬
‫«علوم تجربی» خوانده می‌شود‪ ،‬دسته‌بندی بعدی در حوزۀ هنرها‬
‫)‪68. Alexander Gottlieb Baumgarten (1714-1762‬‬ ‫را به وجود آورد ــ با نتیجۀ تقریباً مشابه تقسیم مدرن به «هنرها»‪،‬‬
‫)‪69. Johann Joachim Winckelmann (1717-1768‬‬ ‫«صنایع»‪ ،‬و «علوم»‪ .‬مسئلۀ غایت در چیزهایی هم‌چون موسیقی و‬
‫هنر تزیینی‪ ،‬که معضل افالطون در جمهوری بود‪ ،‬به شکل پرسش‬
‫‪70. Lives of the artists‬‬
‫تازه‌ای ظاهر شد‪ :‬چه چیزی‪ ،‬اگر نه همه چیز‪ ،‬در هنرهای آزاد‪،‬‬
‫‪ .71‬در پایان قرن هجدهم میالدی بیش از صد آکادمی در اروپا وجود‬
‫که جزو علوم «تجربی» نیستند‪ ،‬مشترک است‪ .‬پاسخ پدر روحانی‬
‫داشت‪.‬‬
‫‪72. egalitarianism‬‬
‫شارل باتو (‪ )Abbe Charles Batteaux‬به این سؤال در کتابی به‬
‫سال ‪1747‬م با موافقت گسترده‌ای مواجه شد‪ .‬باتو «هنرهای زیبا» را‬
‫‪73. integrated specular regime‬‬ ‫در هفت گروه دسته‌بندی کرد (که بازتابی از تقسیم‌بندی هفت‌گانۀ‬
‫‪74. High modernism‬‬ ‫«هنرهای آزاد» عهد عتیق متأخر بود)‪ :‬معماری‪ ،‬رقص‪ ،‬موسیقی‪،‬‬
‫خطابه‪ ،‬نقاشی‪ ،‬شعر و پیکرتراشی‪« .‬اصل یگانه‌ای» که می‌شد این‬
‫هنرها به آن تقلیل یابند‪ ،‬منتخب محاکات (تقلید) از طبیعت برای‬ ‫‪20‬‬
‫كتابنامه‬ ‫ارائۀ زیبا بود‪ .‬نام‌گذاری باتو با عنوان «هنرهای زیبا»‪ ،‬مانند تعریف‬
‫او از هنر‪ ،‬تا به امروز باقی است‪ .‬به زودی خطابه و شعر از فهرست‬
‫‪Burgin, Victor. (1984), 1965-75: When Attitudes‬‬ ‫هنرهای هفت‌‌گانۀ او با عنوان ادبیات یا علوم انسانی جدا شدند؛ و در‬
‫قرن نوزدهم میالدی موسیقی و رقص نیز کنار گذاشته شدند تا تنها‬
‫‪Became Form, Cambridge: Kettle’s Yard Gallery.‬‬
‫سه هنر «تجسمی» ـ معماری‪ ،‬نقاشی و پیکرتراشی ـ باقی ماندند که‬
‫‪_____. (1986), The End of Art Theory: Criticism‬‬ ‫از عنوان «هنرهای زیبا» برخوردارند (در بوزار فرانسه فقط این سه‬
‫‪and Postmodernity, Macmillan Press, London.‬‬ ‫رشته آموزش داده می‌شد)‪ .‬در اواخر قرن نوزدهم میالدی این سه نیز‬
‫‪_____. “The Absence of Presence: Conceptualism‬‬ ‫به سادگی «هنر» (‪ )Art‬خوانده شدند ــ کاربرد محدود با استفاده‬
‫از حرف بزرگ‪ ،‬اصطالحی که تا به امروز در انگلیسی ناشناخته است‬
‫‪and Postmodernism” 1965-1975: When Attitudes‬‬ ‫(البته امروزه عضویت در هنر انحصاری‌تر شده و اکنون صحبت از‬
‫‪Became Form, Cambridge: Kettles Yard Gallery,‬‬ ‫«هنر و معماری» معمول است که بسیاری از مدارس به این نام‬
‫‪1984; reprinted in Victor Burgin (1986), The‬‬ ‫خوانده می‌شوند)‪ .‬همین هنر است که فرهنگ بزرگ آکسفورد آن‬
‫قابل‬
‫ِ‬ ‫را چنین تعریف می‌کند‪« :‬تولید ماهرانۀ صورت‌های زیبای‬
‫;‪End of Art Theory: Criticism and Postmodernity‬‬
‫رویت ‪»visible‬؛ تعریفی که ارتباط انتخاب‌شده‌ای با نظریه‌هایی‬
‫‪Macmillan Press Ltd; Hampshire and London,‬‬ ‫دارد که بر آن اولویت دارند و از آن خبر می‌دهند‪ :‬رئالیسم‪ ،‬فرمالیسم‪،‬‬
‫‪29-50.‬‬ ‫اکسپرسیونیسم‪)Burgin, 1986; 143-144( .‬‬
‫‪_____. (1997), “Geometry and Abjection;” The‬‬ ‫‪52. Poetics‬‬

‫‪End of Art and Beyond, Essays After Danto, Eds.‬‬ ‫‪53. the most exemplary forms‬‬

‫‪Arto Haapala, Jerrold Kevinson, and Veikko‬‬ ‫‪54. mimesis‬‬

‫‪Rantala, Humanities Press, New Jersey, 154-170.‬‬ ‫‪55. imitation‬‬


‫‪ .56‬در نظر ارسطو هنر برتر از واقعیت است‪.‬‬
‫‪_____. (2011), Parallel Texts, Interviews and In-‬‬
‫‪57. Gotthold Ephraim Lessing (1729-1781), Laocoon‬‬
‫‪terventions about Art, The University of Chicago‬‬
‫‪(1766).‬‬
Press, Chicago.
Danto, Arthur. (1984), “The End of Art;” in: The
Death of Art, ed. Berel Lang, New York: Heaven
Publication, 5-35.
De Tocqueville, Alexis, (1945), Democracy in
America, vol. 2, Vintage.
Freud, Sigmund, (1961), Civilization and its Dis-
contents, Introduction by Louis Menand, trans.
& ed. James Strachey, biographical afterword by
Peter Gay, W. W. Norton & Company, London
and New York, written in 1929, first pub. 1930.
Greenberg, Clement, (1961), “Avant-garde and
Kitsch,” Art and Culture; Beacon Press, 3-21.
Margolis, Joseph, (1997), “The Endless Future of
Art” in: The End of Art and Beyond, Essays After
Danto, opcit. 2-26
Laura Cottingham’s interview with Victor Burgin.
(1991), Journal of Contemporary Art 4, spring/
21 summer, available in: http://www.jca-online.
com/burgin.

You might also like